• تماس  
  • زیارت عاشورا

شد،آنچه نباید میشد

18 آذر 1394 توسط hosna

   جريان جانگداز رحلت پیامبر در روز دوشنبه بيست و هشتم ماه صفر سال يازدهم هجرت واقع شد و آن حضرت شصت و سه سال از عمر شريفش گذشته بود، و بيشتر مردم در كار دفن رسول خدا (ص) نبودند، و اين بخاطر گفتگو و نزاعى بود كه ميان مهاجر و انصار در خلافت و جانشينى آن حضرت پيش آمده بود، و به همين خاطر نماز بر جنازه آن حضرت (ص) نيز از بيشتر آنان فوت شد،

   و در آن روز فاطمه عليها السّلام از بسيارى اندوه فرياد ميزد: «وا سوء صباحاه» (يعنى واى از بدى اين روز و چه بد روزى را من صبح كردم)

   ابو بكر اين سخن را شنيده به او گفت: براستى كه روز تو بد روزى است؟!  

   مردم كه در اين ميان على عليه السّلام را سرگرم كار دفن پيغمبر (ص) ديدند و بنى هاشم يعنى بستگان و فاميل پيغمبر (ص) را نيز فرو رفته در اندوه مصيبت ناگوار رحلت آن حضرت مشاهده كردند از اين فرصت استفاده كرده، و آن را مغتنم دانسته و براى به دست آوردن خلافت و زمامدارى شتافتند، و براى ابو بكر انجام شد آنچه شد، و اين از آن روى بود كهانصار در ميان خود اختلاف و دودستگى داشتند،[چراکه]:

  •  آزادشدگان (مكه، آنان كه رسول خدا (ص) در جريان فتح مكه به آنها فرمود: شما امروز آزادشدگانيد، و ترسى از آمدن من بخود راه ندهيد)
  • و همچنين «مؤلفة قلوبهم» (يعنى دل به دست آوردگان كه در همان جريان رسول خدا (ص) با دادن بيشتر از غنايم حنين به آنان خواست دلشان را به سود اسلام بدست آورد) خوش نداشتند كار خلافت تا آنگاه كه بنى هاشم از كار كفن و دفن رسول خدا (ص) فارغ گردند به تأخير افتد، و نمى‏ خواستند كه اين منصب در جاى خود قرار گيرد از اين رو با أبى بكر كه در آنجا حضور داشت بيعت كردند و او را بخلافت برگزيدند، و جريانات و اسبابى در آنجا دست‏ بهم داده بود كه آنان در آن روز هر چه ميخواستند انجام ميدادند…
ارشاد،ج1،ص180
 نظر دهید »

آخرین نگاه

18 آذر 1394 توسط hosna

   چون مسلمانان بر آن حضرت نماز خواندند عباس بن عبد المطلب كسى را نزد أبى عبيده جراح كه قبر كن اهل مكه بود فرستاد و او گور را بدون لحد حفر مى ‏كرد، و كسى را نزد زيد بن سهل كه قبر كن اهل مدينه بود و براى قبر لحد قرار ميداد فرستاد (لحد شكافى است كه در پهناى گور طرف سر مرده قرار ميدهند) و هر دوى آنها را خواست كه براى كندن قبر آن حضرت حضور بهم رسانند (و چون نميدانست آيا مانند اهل مكه بدون لحد قبر بكنند و كار كندن آن را به ابو عبيده جراح واگذارند، يا مانند أهل مدينه با لحد بكنند و كار آن را بزيد بن سهل واگذار كنند) عباس گفت بار خدايا تو هر چه براى پيغمبرت شايسته است برگزين در اين حال ابو طلحة زيد بن سهل (قبر كن اهل مدينه) از راه رسيد، پس به او گفتند: قبر رسول خدا (ص) را تو حفر كن، پس او قبرى با لحد براى آن حضرت (ص) حفر كرد، و أمير المؤمنين عليه السّلام، و عباس بن عبد المطلب، و فضل پسر عباس، و اسامة بن زيد وارد در گور آن حضرت شدند كه كار دفن او را به عهده گيرند (و اين چند تن همگى از اهل مكه و از مهاجرين بودند)

   پس انصار مدينه از بيرون خانه فرياد زدند: اى على ما خداى را در امروز به ياد تو آوريم كه نگذارى حق ما از ميان برود، از ما نيز مردى را وارد قبر كن تا ما نيز در كار دفن پيغمبر (ص) بهره و نصيبى برده باشيم!

   حضرت فرمود: اوس بن خولى بيايد، و او از كسانى بود كه در جنگ بدر حاضر گشته و مردى دانشمند از طايفه بنى عوف از خزرج بود، چون اوس بن خولى وارد خانه شد على عليه السّلام به او فرمود: در قبر فرود آى، پس در قبر رفت و أمير المؤمنين عليه السّلام رسول خدا (ص) را روى دستهاى اوس نهاد، و اوس جسد مبارك را در قبر نهاد، و چون در زمين قرار گرفت به او فرمود: بيرون آى، او بيرون آمده و على عليه السّلام در قبر فرود شد پس جامه كفن از روى رسول‏ خدا (ص) به يكسو زد و گونه آن حضرت را از طرف راست رو به قبله بر زمين نهاد، سپس خشت چيده و خاك بر روى آن ريخت…

ارشاد،ج1،ص178

 1 نظر

نماز بر حضرت

18 آذر 1394 توسط hosna

   چون أمير المؤمنين عليه السّلام خواست آن حضرت (ص) را غسل دهد فضل بن عباس را طلبيد، و به او دستور داد براى غسل دادن، آب به دست آن حضرت (ص) بدهد، و خود چشمان مبارك را بست پس پيراهن رسول خدا (ص) را از نزد گريبان تا ناف پاره كرد و شروع به كار غسل و حنوط و كفن شده، و فضل به دستش آب مى ‏داد و به اين كار به او كمك ميداد،

   چون از كار غسل و حنوط و كفن فارغ شد پيش ايستاده بر آن حضرت نماز خواند و هيچ كس را در نماز با خود شريك نساخت، و مسلمانان در مسجد گرد آمده بودند و در اينكه آيا چه كسى در نماز بر آن حضرت پيش بايستد و امامت كند، و آيا كجا دفن شود گفتگو ميكردند كه أمير المؤمنين عليه السّلام بيرون آمده به آنان فرمود: همانا رسول خدا (ص) در زندگى و پس از مرگ امام وپيشواى ما است، پس دسته دسته برويد و بدون امام بر او نماز بخوانيد و بيرون آئيد، و همانا خداوند جان هيچ پيغمبرى را در جايى نگيرد جز اينكه همان جا را براى دفن او پسنديده است و من آن حضرت را در همان حجره ‏اى كه از دنيا رفته است دفن خواهم كرد،

پس آن مردم تسليم اين دستور شده و بدان خوشنود شدند…

ارشاد،ج1،ص177

 نظر دهید »

آغاز تـــنـهــــــایی

18 آذر 1394 توسط hosna

   پس  ازتوصیه به برادرش امیر المومنین علیه السلام، رسول خدا (ص) سنگين شده و حال احتضار او شد، و در آن حال أمير المؤمنين عليه السّلام نيز پيش آن حضرت بود، همين كه نزديك شد كه روح از بدن مباركش بيرون رود فرمود: اى على سر مرا در دامن خود گير زيرا كه امر الهى رسيد، و چون جان من بيرون رود آن را با دست خود بگير و به روى خود بكش آنگاه مرا رو به قبله بكش، و كار (غسل و كفن) مرا خودت انجام ده، و تو پيش از همه مردم بر من نماز كن، و از من جدا مشو تا آنگاه كه مرا در گور نهى و در همه حال استعانت از خداى بجوى،

   پس على عليه السّلام سر او را در دامن گرفت و آن حضرت (ص) از خويش برفت، پس فاطمه سلام اللَّه عليها پيش آمده خود را بر او افكند و نگاه بروى آن حضرت ميكرد و نوحه و گريه ميكرد و اين (شعر را كه ابو طالب در باره آن حضرت گفته بود) ميخواند.
 سفيد روئى كه مردم به بركت روى او طلب باران ميكنند، و فريادرس يتيمان و پناه بيوه زنان است.
پس رسول خدا (ص) چشمان مبارك باز كرده به آواز ضعيفى فرمود: اى دختركم اين گفتار عمويت‏ ابو طالب است آن را مگو ولى بگو: «و نيست محمد (ص) مگر پيمبرى كه بگذشته است پيش از او پيمبرانى، پس اگر بميرد يا كشته شود باز گرديد بر اعقاب خود» (آيه 144 از سوره آل عمران)

   زهرا (ع) بسيار گريست، پس آن حضرت (ص) به او اشاره كرد كه نزديك رود، زهرا عليها السّلام نزديك شد، حضرت آهسته چيزى به او فرمود كه رويش بدان سخن از هم شكفته شد، سپس جان از تن شريفش گرفته شد (و از دنيا رفت) و در آن حال دست راست أمير المؤمنين عليه السّلام زير چانه آن حضرت (ص) بود و جان او در دست على عليه السّلام قرار گرفت، (و او نيز بر طبق وصيت پيغمبر (ص)) آن را به روى خود كشيد، سپس آن حضرت را رو به قبله خوابانيد و چشمان مباركش را بست و جامه بر بدن او كشيد، و سرگرم به كار (غسل و كفن) او شد…

ارشاد،ج1،ص177

 نظر دهید »

برادر و يار مرا بياوريد

18 آذر 1394 توسط hosna

    لحظات آخر ملاقات آن حضرت ممنوع شد وكسى را نمي گذاشتند پيش او برود، و آن حضرت سنگين شد، و امير المؤمنين عليه السّلام هيچ گاه از آن حضرت دور نمي شد مگر براى كار ضرورى، پس براى برخى از كارها على عليه السّلام بيرون رفت، رسول خدا (ص) اندكى به حال آمده (چشمان مبارك باز كرد) على عليه السّلام را پيش خود نديد، پس در حالى كه زنان آن حضرت گردش را گرفته بودند فرمود: برادر و يار مرا پيش من آريد و از حال برفت،

   عايشه گفت: ابو بكر را نزدش آوريد، پس ابو بكر را گفتند آمده بالاى سر آن حضرت نشست، همين كه حضرت چشم باز كرد و او را ديد رو از او بگردانيد، ابو بكر برخاسته گفت: اگر به من كارى داشت به من ميفرمود،

   چون ابو بكر بيرون رفت حضرت دوباره آن سخن را تكرار كرد و فرمود: برادر و يار مرا بياوريد، حفصة گفت: عمر را نزدش بياوريد او را بخواندند و چون آمده رسول خدا (ص) او رابديد رو بگردانيد او نيز برفت، سپس فرمود: برادر و يار مرا بياوريد،

   ام سلمة رضى اللَّه عنها گفت:على عليه السّلام را نزدش حاضر كنيد زيرا كه او جز على را نخواهد، پس آن حضرت را خواستند، و بيامد و چون نزديك او شد اشاره فرمود . على عليه السّلام خود را روى سينه آن حضرت انداخت، پس رسول خدا (ص) زمانى دراز با على عليه السّلام در گوشى سخن گفت، سپس برخاسته به كنارى نشست، تا اينكه رسول خدا (ص) را خواب ربود، و چون خواب رفت على عليه السّلام از حجره آن حضرت بيرون رفت، مردم به او گفتند: اى ابا الحسن چه چيز بود كه رسول خدا خصوصى به تو گفت؟

فرمود: هزار در از علم را به من آموخت كه هر درى از آن هزار در را بر من گشود، و به چيزى مرا وصيت كرد كه ان شاء اللَّه تعالى بدان اقدام خواهم نمود…


ارشاد،ج1،ص176

 نظر دهید »

گستاخی عمر،نزد پیامبر(ص)

18 آذر 1394 توسط hosna

   بعد از بیهوشی ،ساعتى به همين منوال بود مسلمانان گريستند، و آواز گريه از زنان آن حضرت و فرزندان او و زنان مسلمانان هر كه در آن انجمن بود بلند شد، پس رسول خدا (ص) به هوش آمده بدانها نگاه كرد سپس فرمود:
دواتى و كتفى براى من بياوريد تا براى شما چيزى بنويسم كه پس از من هرگز گمراه نشويد.
اين سخن را فرمود و دوباره از هوش رفت، پس برخى از آنان كه در آن انجمن بوده برخاسته كه بدنبال دوات و كتف برود، عمر گفت: بازگرد زيرا كه اين مرد (يعنى رسول خدا (ص) بواسطه كسالت شديد) هذيان ميگويد، پس آن مرد بازگشت، و آنان كه در آن مجلس حاضر بودند از اين كار پشيمان شدند كه چرا در آوردن دوات و كتف كوتاهى كردند و يكديگر را سرزنش ميكردند، و گفتند: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» هر آينه از مخالفت كردن با رسول خدا (ص) ميترسيم،

   چون آن حضرت به هوش آمد برخى از ايشان گفتند: اى رسول خدا آيا دوات و كتف براى شما نياوريم؟ فرمود: پس از آن سخنان كه گفتيد نه، ولى من شما را سفارش به نيكى در باره خاندان خود كنم (اين را فرمود) و رو از مردم برگرداند، پس مردمان از نزد آن حضرت (ص) برخاستند، و تنها عباس (عموى آن حضرت) با پسرش فضل، و على بن ابى طالب عليه السّلام و خانواده او ماندند،

   عباس عرض كرد: اى رسول خدا اگر اين كار خلافت و زمامدارى پس از شما در ما خاندان به جاى ماند هم اكنون ما را بدان بشارت ده (و آگاهمان فرما)، و اگر ميدانى كه ديگران بر ما چيره شوند در باره ما دستورى فرما (يا سفارشى فرما) فرمود: شما پس از من از درماندگان و ناتوانان خواهيد بود، (اين را فرمود) و خاموش گشت، پس آنان نيز برخاسته و ميگريستند و از زندگى آن حضرت نااميد شده بودند، همين كه از پيش آن بزرگوار بيرون آمدند فرمود: برادرم و عمويم را نزد من بياوريد، پس كسى را بدنبال آن دو فرستاده و على عليه السّلام و عباس آمدند، چون بنشستند حضرت (ص) فرمود: اى عمو آيا وصيت مرا بعهده ميگيرى و به وعده‏ هاى من (كه به مردم داده‏ ام) وفا ميكنى، و دين مرا ادا كنى؟

عباس عرض كرد: اى رسول خدا عمويت پير مردى است عيالمند، و تو كسى هستى كه در جود و بخشش با باد برابرى و نبرد كنى (كنايه از بسيارى جود و سخاوت است) و تو وعده‏ هائى به مردم داده كه عمويت تاب و نيروى برآوردن آن وعده‏ ها را ندارد!

پس رو كرد به على بن ابى طالب عليه السّلام و فرمود: اى برادر آيا تو مى ‏پذيرى وصيت مرا؟
و وعده‏ هاى مرا وفا مى ‏كنى، و دين مرا ادا ميكنى؟ و آيا پس از من به كار خاندان من رسيدگى خواهى كرد؟
عرض كرد: بلى اى رسول خدا،

فرمود: پس نزديك من بيا، على عليه السّلام پيش رفت حضرت او را به خود چسبانده، انگشترى خويش را از دستش بيرون كرد و فرمود: اين را بگير و به دست خود كن، سپس شمشير و زره و همه لباس جنگ خود را خواسته و به او داد، و دستمالى را كه هنگام جنگ به شكم خود مى ‏بست آن را نيز خواسته و چون آوردند به أمير المؤمنين عليه السّلام بداد، و به او فرمود: بنام خدا به خانه خويش باز گرد…

ارشاد،175

 نظر دهید »
  • 1
  • 2

أَحسَنُواالحُسنـــىٰ

باسلام واحترام مقدم میهمانان عزیز را به وبلاگ مذهبی « أَحسَـــنُـواالْحُسنـــىٰ » خوش آمد می گویم. نام این وبلاگ برگرفته از آیۀ زیبای 26 سوره مبارکۀ یونس(ع) ، و هدف از ایجادآن، اشاعه و نشر فرهنگ ومعارف اسلامی ،کلام وحی واهل بیت(علیهم السلام) می باشد. امیدوارم بنده را با نظرات ارزشمنــد خود یاری نمایید. ان شـــاءالله

موضوعات

  • همه
  • همه موضوعات
  • تفسیر
  • احادیث
  • حکایات
  • اخبارتشیع
  • شبهات
  • کتاب شناسی
  • درمحضرمولا امیرالمومنین ع
  • مناسبت ها
    • محرم الحرام
      • آیات حسینی
      • روز نگار عاشورا
      • پرسمان حسینی
      • احکام عزاداری
      • کرامات الحسین(ع)
      • پای درس امام حسین(ع)
      • فضایل ااحسین(ع)
      • اعمال محرم
      • امام حسین از دیدگاه اندیشمندان جهان
      • سبک تربیت فرزند حسینی
      • امام حسین از دیدگاه اهل سنّت
      • سیرۀ امام حسین در اندیشۀ شهداء
      • اشعار حسینی
      • حکایات
      • مداحی
    • صفرالمظفر
      • شهادت دُردانۀ حسین(ع)
      • اربعین حسینی
      • آثار وبرکات زیارت امام حسین(ع)
      • شهادت کریم اهل بیت(ع)
        • مناظرات حضرت
        • حکایات الکریم
        • کرامات الکریم
        • تربیت حسنی
        • واپسین روزها
      • رحلت رسول الله(ص)
        • واپسین لحظات
      • شهادت عالم ال محمد(ص)
        • سیرۀ رضوی
        • حکایات رضوی
    • ربیع الاول
      • پای درس امام عسکری(ع)
      • طلوع خورشید مکه
        • نظرمفتیان وهّابی پیرامون جشن میلاد نبی(ص)
        • نظر اهل سنت درجشن میلادنبی(ص)
    • ربیع الثانی
      • وفات کریمۀ اهل بیت سلام الله علیها
        • روایات درفضیلت زیارت
        • مختصری از تاریخچۀ حرم
        • احادیث منقول از حضرت معصومه(س)
        • کرامات الکریمه
        • چهل حدیث قم واهل قم
          • حضرت رسول(ص)
          • حضرت امیر المومنین(ع)
          • حضرت امام صادق(ع)
          • حضرت امام کاظم(ع)
          • حضرت امام رضا(ع)
          • حضرت امام هادی(ع)
          • حضرت امام عسکری(ع)
      • طلـــوع خورشیـــد یازدهم
      • سیدالکریم،حضرت عبدالعظیم(ع)
    • جمادی الاول
      • ولادت حضرت زینب(س)
      • بانوی بی نشان(ایام فاطمیه)
        • پرسمان فاطمی
        • درانتظار شهادت
        • احادیث فاطمی
        • حکایات وفضایل حضرت زهرا(س)
        • کتابشناسی فاطمی
        • آموزه های زندگانی حضرت زهرا(س)
    • جمادی الثانی
    • رجب المرجب
    • شعبان المعظم
    • رمضان الکریم
      • ضیافت الهی
      • قمرماه رمضان
      • اسرار عبادات
      • دلنوشته های ماه رمضانی
      • در محضر قرآن
    • شوال
      • شهادت
    • ذی القعده
      • عالم آل محمد(ع)
        • کرامات الرضویه
          • به روایت اهل سنت
          • به روایت شیعه
      • میلادشمس الشموس
        • پرسمان رضوی
      • شهادت جوادالائمه(ع)
        • پرسمان جوادالائمه(ع)
    • ذی الحجه
      • پیوند آسمانی
      • داستانهای صوتی حج
      • عید ولایت وامامت
      • روزمباهله ونزول آیه تطهیر
      • روز خانواده
      • میلاد امام هادی(ع)
    • هفته دولت
    • هفته دفاع مقدس
    • ویژۀ دهۀ فجر
    • بصیرت سیاسی، انتخابات
  • درمحضر بزرگان
    • پندها وآموزه ها
    • دستورات
    • توصیه ها
    • طنز
  • اشعار
  • آدینه موعود
  • تصاویر
  • طوفان جاهلیت
  • پرسش وپاسخ
  • اخلاقی-تربیتی
  • آیات طلایی
  • صادق آل محمد(ع)
    • *حکایات وکرامات امام صادق (ع)
    • *پای درس امام صادق (ع)
    • امام صادق(ع)وعلماءاهل سنت
    • روایات مهدوی امام صادق(ع)
    • شاگردان امام صادق(ع)
    • گنج های بزرگ دنیا از زبان امام صادق(ع)
    • جوانان درکلام امام صادق(ع)
    • وصیت ها
  • از وهابیت بیشتر بدانیم
    • کلیپ های دیدنی
  • آزمون پایان دوره
تاریخ روز

همراه با قــــرآن در بهار قــــرآن

آیه قرآن تصادفی

لبخندهای پشت خاکریز

مهدویت امام زمان (عج)

جستجو

پیوند ها

  • دختر فاطمه ام
  • عفاف وحجاب
  • رهبرمعظم
  • ولایت
  • موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر عج

ز یارت عاشورا

زیارت عاشورا

عکس

کد ِکج شدَنِ تَصآوير

آیه قرآن
  • هدیۀ صلوات شما به چهارده معصوم علیهم السلام هنگام خوندن مطالب صدقۀ جاریه ای باشدبرای روز مبادایتان .
  • تماس