آخرین نگاه
چون مسلمانان بر آن حضرت نماز خواندند عباس بن عبد المطلب كسى را نزد أبى عبيده جراح كه قبر كن اهل مكه بود فرستاد و او گور را بدون لحد حفر مى كرد، و كسى را نزد زيد بن سهل كه قبر كن اهل مدينه بود و براى قبر لحد قرار ميداد فرستاد (لحد شكافى است كه در پهناى گور طرف سر مرده قرار ميدهند) و هر دوى آنها را خواست كه براى كندن قبر آن حضرت حضور بهم رسانند (و چون نميدانست آيا مانند اهل مكه بدون لحد قبر بكنند و كار كندن آن را به ابو عبيده جراح واگذارند، يا مانند أهل مدينه با لحد بكنند و كار آن را بزيد بن سهل واگذار كنند) عباس گفت بار خدايا تو هر چه براى پيغمبرت شايسته است برگزين در اين حال ابو طلحة زيد بن سهل (قبر كن اهل مدينه) از راه رسيد، پس به او گفتند: قبر رسول خدا (ص) را تو حفر كن، پس او قبرى با لحد براى آن حضرت (ص) حفر كرد، و أمير المؤمنين عليه السّلام، و عباس بن عبد المطلب، و فضل پسر عباس، و اسامة بن زيد وارد در گور آن حضرت شدند كه كار دفن او را به عهده گيرند (و اين چند تن همگى از اهل مكه و از مهاجرين بودند)
پس انصار مدينه از بيرون خانه فرياد زدند: اى على ما خداى را در امروز به ياد تو آوريم كه نگذارى حق ما از ميان برود، از ما نيز مردى را وارد قبر كن تا ما نيز در كار دفن پيغمبر (ص) بهره و نصيبى برده باشيم!
حضرت فرمود: اوس بن خولى بيايد، و او از كسانى بود كه در جنگ بدر حاضر گشته و مردى دانشمند از طايفه بنى عوف از خزرج بود، چون اوس بن خولى وارد خانه شد على عليه السّلام به او فرمود: در قبر فرود آى، پس در قبر رفت و أمير المؤمنين عليه السّلام رسول خدا (ص) را روى دستهاى اوس نهاد، و اوس جسد مبارك را در قبر نهاد، و چون در زمين قرار گرفت به او فرمود: بيرون آى، او بيرون آمده و على عليه السّلام در قبر فرود شد پس جامه كفن از روى رسول خدا (ص) به يكسو زد و گونه آن حضرت را از طرف راست رو به قبله بر زمين نهاد، سپس خشت چيده و خاك بر روى آن ريخت…
ارشاد،ج1،ص178