خطبۀ امام در مقابل سپاه حُرّ
14- منزل زباله
چهار شنبه، 23 ذی حجه
15-منزل القاع
پنج شنبه، 24 ذی حجه
16-منزل عقبة البطن
جمعه، 25 ذی حجه
17-شَراف
شنبه، 26ذی حجه
18- ذوحُسَم
یکشنبه، 27 ذی حجه
برخورد با سپاه حُرّ
برخی این برخورد را در منزل زباله وبرخی در منزل شَراف نقل می کنند.
19-البیضه
خطبۀ امام در مقابل سپاه حُرّ
پس ازحمد و ثناى الهى فرمود:
اى مردم، رسول الله صلّى الله عليه و آله فرموده است:هر كس ببيند سلطان ستمكارى حرام خدا را حلال نموده، عهد الهى را شكسته و با سنت رسول الله مخالفت مى ورزد و در ميان بندگان خدا به گناه و ستم رفتار مى كند ولى با كردار و گفتار خود بر عليه او قيام نكند، خدا حق دارد او را جايى ببرد كه آن سلطان ستمكار را مى برد. آگاه باشيد كه اينها
به پيروى از شيطان تن داده اند و اطاعت از خداى رحمان را رها كرده اند، آشكارا فساد مى كنند، و به حدود الهى عمل نمى نمايند، فَىء [بخشى از بيت المال مسلمين] را به خود اختصاص داده اند، و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام كرده اند، و من براى تغيير اين وضعيت سزاوارترم. نامه هايى كه به من رسيده و فرستادگانى كه نزد من آمده اند خبر از بيعت شما و اينكه مرا تسليم [دشمن نمى كنيد] و تنها نمى گذاريد، مى داده اند، حال اگر به بيعت خود پايبند بمانيد كار عاقلانه اى كرده ايد، چرا كه من حسين بن على، پسر فاطمه دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله هستم، جانم با نفوس شما و خانواده ام با خاندان شماست، من براى شما اسوه هستم، و اگر اين كار را انجام ندهيد و عهد خودتان را نقض كنيد و بيعتم را از گردن خودتان بگيريد قسم به جانم كه اين عمل از شما هيچ بعيد نيست، چرا كه با پدر و برادر و پسر عمويم مسلم همين گونه كرده ايد، فريب خورده كسى است كه فريب شما را بخورد؛ [و اگر اين عمل را به فرجام برسانيد] سعادت خودتان را از دست داده نصيبتان را از بين برده ايد [چرا كه] «هر كس كه عهدشكنى كند بر عليه خويش پيمانشكنى كرده است» و به زودى خداوند، مرا از شما بى نياز خواهد گردانيد. و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته.>
همين طور كه حرّ حركت مى كرد و همراه [حسين عليه السّلام] مى رفت، به [حضرت] گفت: اى حسين تو را به خدا به فكر جانت باش، من گواهى مى دهم كه اگر بجنگى آنها نيز با تو مى جنگند و اگر با تو جنگ كنند به نظرم مى رسد حتماً هلاك خواهى شد!
حسين عليه السّلام فرمود: مرا از مرگ مى ترسانى؟! نمى دانم به شما چه بگويم! لكن آنچه را كه آن مرد أوسى به پسر عمويش گفته برايت مى گويم، آن مرد أوسى مى خواست رسول الله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را يارى كند كه با پسر عمويش روبرو شد، پسر عمويش گفت: كجا مى روى؟ كشته خواهى شد! مرد أوسى در پاسخش گفت: من حتماً خواهم رفت، چرا كه اگر جوانى با نيت پاك در راه اسلام جهاد كند و با جان خود با مردان صالح همدردى نمايد و از گنهكارانى كه فريب كارى كرده و زورگويى مى كنند دورى نمايد مرگ بر او ننگ و عار نخواهد بود. وقتى حرّ اين پاسخ را شنيد از حسين عليه السّلام دور شد و با اصحابش از كنارى راه مى رفت و حسين عليه السّلام از طرف ديگرى، تا اينكه به عذيب الهجانات منتهى شدند.