از دختران شعیب(ع) بیاموزیم
فجََاءَتْهُ إِحْدَئهُمَا تَمْشىِ عَلىَ اسْتِحْيَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبىِ يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَ قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تخََفْ نجََوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّلِمِينَ(قصص/25)
پس يكى از آن دو زن در حالى كه با نهايت شرم و حيا راه مى رفت نزد وى آمد، گفت:همانا پدرم تو را مى طلبد تا مزد اينكه براى ما (دامها را) آب دادى بپردازد. پس چون به نزد او آمد و سرگذشت خود را بازگو نمود: وى گفت: بيم مدار، از گروه ستمكاران نجات يافتى.
عبارت «عَلَى اسْتِحْياءٍ» در محلّ حال است، يعنى آن زن، با شرم و حياى بسيار مى آمد.
اصل داستان اين است كه چون دختران شعيب جلوتر از چوپانان و زودتر از روزهاى ديگر، با سير بودن كامل گوسفندان و پستانهاى پرشير آنها، پيش پدر برگشتند، پدر علّت را پرسيد، آن دو گفتند: مرد نيكوكارى را يافتيم كه بر ما ترحّم كرد و گوسفندان ما را آب داد. شعيب به يكى از آنها گفت: او را پيش من بياوريد، از اين رو يكى از آنها پيش موسى برگشت (سفارش پدر را گفت) موسى در پى دختر براه افتاد، در بين راه متوجّه شد كه باد لباس دختر را به بدنش مى چسباند و اندام او را نمايان مى سازد (از آن جا كه عصمت و عفّت موسى اجازه ديدن چنين منظره اى را نمى داد) به دختر گفت: تو از پشت سر من بيا و با گفتارت مرا راهنمايى كن.(تفسیرجوامع الجامع مرحوم طبرسی ره،ج4،ص520)
برخی گفته اند: به خدا قسم كه او هرگز ميان مردم آمد و شد نكرده بود و لكن از جمله زنان مستحييه بود كه طريق راه رفتن ميان مردم را نمى دانست و هرگز با كسى از مردم تكلم نكرده بود. بنا بقولى در حين آمدن از جاده عدول نموده به كنار مى آمد. چون از دور موسى را ديد پيشتر نيامد بلكه همانجا ايستاد و ندا كرد: قالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوك.(تفسیراثنی عشری،حسین بن احمد حسینی)
اگر كلمه” استحياء” را نكره، بدون الف و لام- آورد، براى رساندن عظمت آن حالت است، و مراد از اينكه راه رفتنش بر” استحياء” بوده، اين است كه: عفت و نجابت از طرز راه رفتنش پيدا بود.(تفسیرالمیزان، ذیل همین آیه)
از مهم ترین درسهای این آیه این است که بدانیم رفت وآمد زن در بیرون خانه باید براساس حیا وعفت باشد،و از بارزترین وبرجسته ترین کمالات زن در قرآن می باشد.