کربٌ وبلا
امام به كربلاء رسيد و اين روزدوم محرّم بود، پرسيد: «اين زمين را چه نام است».
گفته شد: كربلاء.
امام فرمود: (انزلوا، هاهنا و اللَّه محطّ ركابنا و سفك دمائنا، هاهنا و اللَّه مخطّ قبورنا، و هاهنا و اللَّه سبى حريمنا، بهذا حدّثنى جدّى)
، «فرود آييد، به خدا كه اين جا جاى فرود آمدن و ريختن خونهاى ماست، و اينجا جايگاه قبور ماست، به خدا كه اين جا جاى به اسارت رفتن حرم ماست و اين خبر را جدّم به من داده است».
همگان فرود آمدند، و حرّ با لشكرش نيز در كنارى فرود آمدند، و حسين عليه السّلام نشست و شمشيرش اصلاح مى كرد و مى فرمود:
يا دَهر افّ لك من خليل كم لك بالاشراق و الأصيل
تفو بر تو اى روزگار كه چه بد دوستى هستى و چقدر در هر شبانگاه و بامداد براى تو بود
مَن طالب و صاحب قتيل و الدّهر لا يقنع بالبديل
چقدر جوينده كه به كشتن رفته و اين روزگار است كه به نخبگان قناعت نورزد
و انّما الامر الى الجليل و كلّ حىّ فالى سبيل
همانا امر به نزد پروردگار است، و هر زندهاى راهى در پيش دارد
ما اقرب الوعد الى الرّحيل الى جنان و الى مقيل
وعده زمان كوچيدن به بهشت خداى چقدر نزديك است
راوى گويد:
زينب دخت فاطمه عليها السّلام اين سخنان را بشنيد و گفت: برادرم اين سخن تو سخن كسى است كه به مرگ خود يقين دارد.فرمود: آرى خواهرم.
زينب: واى بر من، حسين مرا خبر از مرگ خود مى دهد.
گويد: زنان گريستند و لطمه بر چهره ها زده گريبان چاك زدند.
ام كلثوم ندا برداشت: وا محمّدا وا علياه وا امّاه وا فاطمتا وا حسنا وا حسينا. واى از ضايعه بعد از تو اى ابا عبد اللَّه.
حسين عليه السّلام خواهر را تسلّى داد و فرمود:
(يا اختاه تعزّى بعزاء اللَّه، فإنّ سكّان السّموات يموتون و اهل الارض لا يبقون و جميع البرية يهلكون، يا اختاه يا امّ كلثوم! و انت يا زينب و انت يا رقية و أنت يا فاطمه و أنت يا رباب! انظرن اذا أنا قتلت فلا تشققن علىّ جيبا و لا تخمشن عليّ وجها و لا تقلن علىّ هجرا)
. «خواهرم! خود را به آرامش خدا تسلّى ده، چه ساكنان آسمانها مىميرند و زمينيان به جاى نمانند، و ما سوى اللَّه به مرگ گرفتار آيند.
بعد فرمود: «خواهرم امّ كلثوم، و تو اى زينب، و تو اى رقيه و تو اى فاطمه، و تواى رباب بنگريد بعد از شهادتم مبادا گريبانى را چاك زده يا چهره اى را خراشيده، يا سخنانى ناروا بر زبان رانيد».