• تماس  
  • زیارت عاشورا

آغاز تـــنـهــــــایی

18 آذر 1394 توسط hosna

   پس  ازتوصیه به برادرش امیر المومنین علیه السلام، رسول خدا (ص) سنگين شده و حال احتضار او شد، و در آن حال أمير المؤمنين عليه السّلام نيز پيش آن حضرت بود، همين كه نزديك شد كه روح از بدن مباركش بيرون رود فرمود: اى على سر مرا در دامن خود گير زيرا كه امر الهى رسيد، و چون جان من بيرون رود آن را با دست خود بگير و به روى خود بكش آنگاه مرا رو به قبله بكش، و كار (غسل و كفن) مرا خودت انجام ده، و تو پيش از همه مردم بر من نماز كن، و از من جدا مشو تا آنگاه كه مرا در گور نهى و در همه حال استعانت از خداى بجوى،

   پس على عليه السّلام سر او را در دامن گرفت و آن حضرت (ص) از خويش برفت، پس فاطمه سلام اللَّه عليها پيش آمده خود را بر او افكند و نگاه بروى آن حضرت ميكرد و نوحه و گريه ميكرد و اين (شعر را كه ابو طالب در باره آن حضرت گفته بود) ميخواند.
 سفيد روئى كه مردم به بركت روى او طلب باران ميكنند، و فريادرس يتيمان و پناه بيوه زنان است.
پس رسول خدا (ص) چشمان مبارك باز كرده به آواز ضعيفى فرمود: اى دختركم اين گفتار عمويت‏ ابو طالب است آن را مگو ولى بگو: «و نيست محمد (ص) مگر پيمبرى كه بگذشته است پيش از او پيمبرانى، پس اگر بميرد يا كشته شود باز گرديد بر اعقاب خود» (آيه 144 از سوره آل عمران)

   زهرا (ع) بسيار گريست، پس آن حضرت (ص) به او اشاره كرد كه نزديك رود، زهرا عليها السّلام نزديك شد، حضرت آهسته چيزى به او فرمود كه رويش بدان سخن از هم شكفته شد، سپس جان از تن شريفش گرفته شد (و از دنيا رفت) و در آن حال دست راست أمير المؤمنين عليه السّلام زير چانه آن حضرت (ص) بود و جان او در دست على عليه السّلام قرار گرفت، (و او نيز بر طبق وصيت پيغمبر (ص)) آن را به روى خود كشيد، سپس آن حضرت را رو به قبله خوابانيد و چشمان مباركش را بست و جامه بر بدن او كشيد، و سرگرم به كار (غسل و كفن) او شد…

ارشاد،ج1،ص177

 نظر دهید »

برادر و يار مرا بياوريد

18 آذر 1394 توسط hosna

    لحظات آخر ملاقات آن حضرت ممنوع شد وكسى را نمي گذاشتند پيش او برود، و آن حضرت سنگين شد، و امير المؤمنين عليه السّلام هيچ گاه از آن حضرت دور نمي شد مگر براى كار ضرورى، پس براى برخى از كارها على عليه السّلام بيرون رفت، رسول خدا (ص) اندكى به حال آمده (چشمان مبارك باز كرد) على عليه السّلام را پيش خود نديد، پس در حالى كه زنان آن حضرت گردش را گرفته بودند فرمود: برادر و يار مرا پيش من آريد و از حال برفت،

   عايشه گفت: ابو بكر را نزدش آوريد، پس ابو بكر را گفتند آمده بالاى سر آن حضرت نشست، همين كه حضرت چشم باز كرد و او را ديد رو از او بگردانيد، ابو بكر برخاسته گفت: اگر به من كارى داشت به من ميفرمود،

   چون ابو بكر بيرون رفت حضرت دوباره آن سخن را تكرار كرد و فرمود: برادر و يار مرا بياوريد، حفصة گفت: عمر را نزدش بياوريد او را بخواندند و چون آمده رسول خدا (ص) او رابديد رو بگردانيد او نيز برفت، سپس فرمود: برادر و يار مرا بياوريد،

   ام سلمة رضى اللَّه عنها گفت:على عليه السّلام را نزدش حاضر كنيد زيرا كه او جز على را نخواهد، پس آن حضرت را خواستند، و بيامد و چون نزديك او شد اشاره فرمود . على عليه السّلام خود را روى سينه آن حضرت انداخت، پس رسول خدا (ص) زمانى دراز با على عليه السّلام در گوشى سخن گفت، سپس برخاسته به كنارى نشست، تا اينكه رسول خدا (ص) را خواب ربود، و چون خواب رفت على عليه السّلام از حجره آن حضرت بيرون رفت، مردم به او گفتند: اى ابا الحسن چه چيز بود كه رسول خدا خصوصى به تو گفت؟

فرمود: هزار در از علم را به من آموخت كه هر درى از آن هزار در را بر من گشود، و به چيزى مرا وصيت كرد كه ان شاء اللَّه تعالى بدان اقدام خواهم نمود…


ارشاد،ج1،ص176

 نظر دهید »

گستاخی عمر،نزد پیامبر(ص)

18 آذر 1394 توسط hosna

   بعد از بیهوشی ،ساعتى به همين منوال بود مسلمانان گريستند، و آواز گريه از زنان آن حضرت و فرزندان او و زنان مسلمانان هر كه در آن انجمن بود بلند شد، پس رسول خدا (ص) به هوش آمده بدانها نگاه كرد سپس فرمود:
دواتى و كتفى براى من بياوريد تا براى شما چيزى بنويسم كه پس از من هرگز گمراه نشويد.
اين سخن را فرمود و دوباره از هوش رفت، پس برخى از آنان كه در آن انجمن بوده برخاسته كه بدنبال دوات و كتف برود، عمر گفت: بازگرد زيرا كه اين مرد (يعنى رسول خدا (ص) بواسطه كسالت شديد) هذيان ميگويد، پس آن مرد بازگشت، و آنان كه در آن مجلس حاضر بودند از اين كار پشيمان شدند كه چرا در آوردن دوات و كتف كوتاهى كردند و يكديگر را سرزنش ميكردند، و گفتند: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» هر آينه از مخالفت كردن با رسول خدا (ص) ميترسيم،

   چون آن حضرت به هوش آمد برخى از ايشان گفتند: اى رسول خدا آيا دوات و كتف براى شما نياوريم؟ فرمود: پس از آن سخنان كه گفتيد نه، ولى من شما را سفارش به نيكى در باره خاندان خود كنم (اين را فرمود) و رو از مردم برگرداند، پس مردمان از نزد آن حضرت (ص) برخاستند، و تنها عباس (عموى آن حضرت) با پسرش فضل، و على بن ابى طالب عليه السّلام و خانواده او ماندند،

   عباس عرض كرد: اى رسول خدا اگر اين كار خلافت و زمامدارى پس از شما در ما خاندان به جاى ماند هم اكنون ما را بدان بشارت ده (و آگاهمان فرما)، و اگر ميدانى كه ديگران بر ما چيره شوند در باره ما دستورى فرما (يا سفارشى فرما) فرمود: شما پس از من از درماندگان و ناتوانان خواهيد بود، (اين را فرمود) و خاموش گشت، پس آنان نيز برخاسته و ميگريستند و از زندگى آن حضرت نااميد شده بودند، همين كه از پيش آن بزرگوار بيرون آمدند فرمود: برادرم و عمويم را نزد من بياوريد، پس كسى را بدنبال آن دو فرستاده و على عليه السّلام و عباس آمدند، چون بنشستند حضرت (ص) فرمود: اى عمو آيا وصيت مرا بعهده ميگيرى و به وعده‏ هاى من (كه به مردم داده‏ ام) وفا ميكنى، و دين مرا ادا كنى؟

عباس عرض كرد: اى رسول خدا عمويت پير مردى است عيالمند، و تو كسى هستى كه در جود و بخشش با باد برابرى و نبرد كنى (كنايه از بسيارى جود و سخاوت است) و تو وعده‏ هائى به مردم داده كه عمويت تاب و نيروى برآوردن آن وعده‏ ها را ندارد!

پس رو كرد به على بن ابى طالب عليه السّلام و فرمود: اى برادر آيا تو مى ‏پذيرى وصيت مرا؟
و وعده‏ هاى مرا وفا مى ‏كنى، و دين مرا ادا ميكنى؟ و آيا پس از من به كار خاندان من رسيدگى خواهى كرد؟
عرض كرد: بلى اى رسول خدا،

فرمود: پس نزديك من بيا، على عليه السّلام پيش رفت حضرت او را به خود چسبانده، انگشترى خويش را از دستش بيرون كرد و فرمود: اين را بگير و به دست خود كن، سپس شمشير و زره و همه لباس جنگ خود را خواسته و به او داد، و دستمالى را كه هنگام جنگ به شكم خود مى ‏بست آن را نيز خواسته و چون آوردند به أمير المؤمنين عليه السّلام بداد، و به او فرمود: بنام خدا به خانه خويش باز گرد…

ارشاد،175

 نظر دهید »

شبهۀ پیش نمازی ابوبکر

18 آذر 1394 توسط hosna

   بيمارى آن حضرت ادامه پيدا كرده سنگين شد، پس بلال (اذان‏ گوى آن بزرگوار) هنگام نماز صبح آمده در حالى كه بيمارى حضرت را در خود فرو برده بود گفت: خدايتان رحمت كند (هنگام) نماز است، آواز بلال را بگوش آن حضرت رساندند، فرمود: امروز ديگرى با مردم نماز بخواند زيرا كه من به خويشتن سرگرم هستم (و بيمارى تاب رفتن مسجد را از من برده است) عايشه گفت: به ابو بكر بگوئيد (به مسجد رود) حفصة گفت: به عمر بگوئيد (و هر كدام پدر خود را براى خواندن نماز تعيين كردند) رسول خدا (ص) كه سخن آن دو را شنيد و حرص هر يك را براى بلند كردن پدر خود و دلبستگى آن دو را باين كار ديد با اينكه هنوز آن حضرت (ص) زنده است فرمود:

(از اين سخنان) خوددارى كنيد زيرا كه شما همانند زنانى هستيد كه با يوسف عليه السّلام همدم بودند (شايد مقصود آن بزرگوار (ص) اين بود كه چنانچه زنان مصرى يعنى زليخا و ديگران هر كدام به تنهائى ميخواست يوسف را ديدار كند و از آن پيامبر پاكدامن بهره گيرد شما نيز هر كدام ميخواهيد در اين جريان براى خود به تنهائى بهره بردارى كنيد…


سپس با شتاب برخاست و ترسيد مبادا يكى از آن دو مرد (يعنى ابو بكر و عمر) پيشى در نماز بر مردم‏
گيرند، در صورتى كه آن حضرت آن دو را دستور به بيرون رفتن با اسامة فرموده بود و نميدانست كه آن دو (در مدينه مانده ‏اند، و هنوز) نرفته ‏اند، و چون گفتار عايشه و حفصه را شنيد دانست كه در انجام دستور او سستى كرده (و از مدينه بيرون نرفته) اند پس آن حضرت براى فرو نشاندن فتنه و برطرف ساختن شبهه (از ذهن مردمان) مبادرت جست و با اينكه از بيحالى و ناتوانى نمى ‏توانست روى پا بايستد، برخاسته ، دستهاى مباركش را على بن ابى طالب عليه السّلام و فضل بن عباس گرفته و بر آن دو تكيه فرمود، و پاهاى نازنينش از ناتوانى به زمين كشيده ميشد با اين حال به مسجد آمده ديد ابو بكر در محراب ايستاده با دست مبارك به او اشاره فرمود كه از محراب به يكسو رود، ابو بكر به كنارى رفت پيغمبر (ص) بجاى او ايستاد، پس تكبير نماز گفت و نمازى را كه ابو بكر شروع كرده بود از سر گرفت و دنبال نماز او را نگرفت،

   چون سلام نماز را داد به خانه بازگشت، و ابو بكر و عمر و گروهى از آنان را كه در مسجد بودند پيش خوانده به آنان فرمود:

مگر من به شما دستور ندادم كه با لشكر اسامة بيرون رويد؟

گفتند: چرا اى رسول خدا،

فرمود: پس چرا دستور مرا انجام نداده و نرفتيد؟

ابو بكر گفت: من بيرون رفتم ولى دوباره بازگشتم تا يك بار ديگر شما را ببينم و تجديد عهدى كنم،

عمر گفت: اى رسول خدا من بيرون نرفتم زيرا دوست نداشتم وضع حال شما را از سوارانى (كه از مدينه مى‏ آيند) بپرسم (و ميخواستم خود را از نزديك نگران حال شما باشم)

پس پيغمبر (ص) فرمود:
بپيونديد به لشگر اسامة و از آن باز نمانيد، بپيونديد به لشگر اسامة، و سه بار اين سخن را تكرار فرمود آنگاه بواسطه رنجى كه از رفتن مسجد به او رسيده بود و از اندوه بسيارى كه به او دست داده بود از هوش برفت.

ارشاد،173

 نظر دهید »

انتقال به خانه عایشه

18 آذر 1394 توسط hosna

پس از بازگشت به خانه،  سه روز ديگر با كسالت و ناتوانى شديد در منزل بود آنگاه در حالى كه سر خود را بسته بود و از طرف راست به على عليه السّلام و از سمت چپ به فضل بن عباس تكيه كرد به مسجد آمد و بر منبر بالا رفته نشست، سپس فرمود:

اى گروه مردم نزديك شده است كه من از ميان شما بروم، پس هر كه امانتى و وعده پيش من دارد بيايد تا من باو بدهم، و هر كه به من وامى داده مرا آگاه كند، اى گروه مردم ميان خدا و ميان هر يك از بندگان چيزى كه به واسطه آن نيكى به او رساند يا بدى از او دور كند نيست جز عمل و كردار (يعنى كردار است كه باعث رساندن خير يا دورى كردن شر مى ‏شود) اى گروه مردم بيهوده و بدون كردار نيك كسى ادعاى رستگارى نكند و آرزوى نجات نداشته‏باشد، سوگند بدان كه مرا بحقيقت به پيامبرى فرستاده رهائى ندهد كسى را جز كردار يا رحمت پروردگار، و اگر من (كه پيامبر خدا و حبيب اويم) نافرمانيش مى‏ كردم هر آينه بدوزخ مى ‏افتادم،(سپس فرمود:)

بار خدايا آيا رساندم (و آنچه بايد بگويم تبليغ كردم)؟

(اين را فرمود) و از منبر به زير آمده نمازى خفيف با مردم خوانده به خانه آمد و آن هنگام در خانۀ ام سلمة رضى اللَّه عنها بود، پس يك روز يا دو روز در خانه ام سلمة بود، آنگاه عايشه پيش ام سلمة آمد و از او درخواست كرد كه آن حضرت را به خانه خود ببرد و خود پرستارى آن حضرت را به عهده گيرد، و ديگر زنان پيغمبر (ص) نيز همين درخواست را از ام سلمة كردند كه (اجازه دهد آن حضرت را بخانه عايشه ببرند) ام سلمة اجازه داد و حضرت را به خانه عايشه بردند،

ارشاد،171

 نظر دهید »

خبر دادن از مرگ

18 آذر 1394 توسط hosna

چون آن حضرت احساس كسالت كرد دست على عليه السّلام را گرفت و به سوى قبرستان بقيع روان شد و گروهى از مردم نيز به دنبال آن حضرت رفتند، آن بزرگوار رو به همراهان كرده فرمود:
من مأمور شده ‏ام كه براى آنان كه در بقيع مدفونند از خدا آمرزش بخواهم،

پس آن گروه به همراه او به بقيع رفتند، به آنجا كه رسيدند حضرت در ميان آنان ايستاده فرمود:

درود بر شما اى خفتگان در گور، گوارا باد شما را آنچه اكنون در آن هستيد، از آنچه مردم (يعنى زندگان) گرفتار آنند آسوده خاطر هستيد فتنه‏ ها مانند شبهاى تاريك يكى پس از ديگرى رو آور شده،

سپس براى اهل بقيع آمرزش خواسته دعاى زيادى در اين باره كرد، آنگاه رو به أمير المؤمنين عليه السّلام فرموده بدو گفت: همانا جبرئيل هر ساله يك بار قرآن را بر من (ميخواند و) عرضه ميداشت، و در اين سال دو بار عرضه كرد، و اين نيست جز براى رسيدن أجل (و مرگ) من،

سپس فرمود:

اى على مرا مخيّر ساختند ميان اينكه هميشه در دنيا باشم و گنجينه‏ هاى دنيا را در اختيارم بگذارند يا اينكه (از اين دنيا بروم و) بهشت را به من دهند، و من ديدار پروردگار و بهشت را اختيار نموده (آن را برگزيدم) پس آنگاه كه من از دنيا رفتم مرا غسل ده و عورت مرا بپوشان زيرا عورت مرا كسى نبيند جز اينكه كور شود، سپس به خانه خود بازگشت‏

الارشاد،ص170

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 14

أَحسَنُواالحُسنـــىٰ

باسلام واحترام مقدم میهمانان عزیز را به وبلاگ مذهبی « أَحسَـــنُـواالْحُسنـــىٰ » خوش آمد می گویم. نام این وبلاگ برگرفته از آیۀ زیبای 26 سوره مبارکۀ یونس(ع) ، و هدف از ایجادآن، اشاعه و نشر فرهنگ ومعارف اسلامی ،کلام وحی واهل بیت(علیهم السلام) می باشد. امیدوارم بنده را با نظرات ارزشمنــد خود یاری نمایید. ان شـــاءالله

موضوعات

  • همه
  • همه موضوعات
  • تفسیر
  • احادیث
  • حکایات
  • اخبارتشیع
  • شبهات
  • کتاب شناسی
  • درمحضرمولا امیرالمومنین ع
  • مناسبت ها
    • محرم الحرام
      • آیات حسینی
      • روز نگار عاشورا
      • پرسمان حسینی
      • احکام عزاداری
      • کرامات الحسین(ع)
      • پای درس امام حسین(ع)
      • فضایل ااحسین(ع)
      • اعمال محرم
      • امام حسین از دیدگاه اندیشمندان جهان
      • سبک تربیت فرزند حسینی
      • امام حسین از دیدگاه اهل سنّت
      • سیرۀ امام حسین در اندیشۀ شهداء
      • اشعار حسینی
      • حکایات
      • مداحی
    • صفرالمظفر
      • شهادت دُردانۀ حسین(ع)
      • اربعین حسینی
      • آثار وبرکات زیارت امام حسین(ع)
      • شهادت کریم اهل بیت(ع)
        • مناظرات حضرت
        • حکایات الکریم
        • کرامات الکریم
        • تربیت حسنی
        • واپسین روزها
      • رحلت رسول الله(ص)
        • واپسین لحظات
      • شهادت عالم ال محمد(ص)
        • سیرۀ رضوی
        • حکایات رضوی
    • ربیع الاول
      • پای درس امام عسکری(ع)
      • طلوع خورشید مکه
        • نظرمفتیان وهّابی پیرامون جشن میلاد نبی(ص)
        • نظر اهل سنت درجشن میلادنبی(ص)
    • ربیع الثانی
      • وفات کریمۀ اهل بیت سلام الله علیها
        • روایات درفضیلت زیارت
        • مختصری از تاریخچۀ حرم
        • احادیث منقول از حضرت معصومه(س)
        • کرامات الکریمه
        • چهل حدیث قم واهل قم
          • حضرت رسول(ص)
          • حضرت امیر المومنین(ع)
          • حضرت امام صادق(ع)
          • حضرت امام کاظم(ع)
          • حضرت امام رضا(ع)
          • حضرت امام هادی(ع)
          • حضرت امام عسکری(ع)
      • طلـــوع خورشیـــد یازدهم
      • سیدالکریم،حضرت عبدالعظیم(ع)
    • جمادی الاول
      • ولادت حضرت زینب(س)
      • بانوی بی نشان(ایام فاطمیه)
        • پرسمان فاطمی
        • درانتظار شهادت
        • احادیث فاطمی
        • حکایات وفضایل حضرت زهرا(س)
        • کتابشناسی فاطمی
        • آموزه های زندگانی حضرت زهرا(س)
    • جمادی الثانی
    • رجب المرجب
    • شعبان المعظم
    • رمضان الکریم
      • ضیافت الهی
      • قمرماه رمضان
      • اسرار عبادات
      • دلنوشته های ماه رمضانی
      • در محضر قرآن
    • شوال
      • شهادت
    • ذی القعده
      • عالم آل محمد(ع)
        • کرامات الرضویه
          • به روایت اهل سنت
          • به روایت شیعه
      • میلادشمس الشموس
        • پرسمان رضوی
      • شهادت جوادالائمه(ع)
        • پرسمان جوادالائمه(ع)
    • ذی الحجه
      • پیوند آسمانی
      • داستانهای صوتی حج
      • عید ولایت وامامت
      • روزمباهله ونزول آیه تطهیر
      • روز خانواده
      • میلاد امام هادی(ع)
    • هفته دولت
    • هفته دفاع مقدس
    • ویژۀ دهۀ فجر
    • بصیرت سیاسی، انتخابات
  • درمحضر بزرگان
    • پندها وآموزه ها
    • دستورات
    • توصیه ها
    • طنز
  • اشعار
  • آدینه موعود
  • تصاویر
  • طوفان جاهلیت
  • پرسش وپاسخ
  • اخلاقی-تربیتی
  • آیات طلایی
  • صادق آل محمد(ع)
    • *حکایات وکرامات امام صادق (ع)
    • *پای درس امام صادق (ع)
    • امام صادق(ع)وعلماءاهل سنت
    • روایات مهدوی امام صادق(ع)
    • شاگردان امام صادق(ع)
    • گنج های بزرگ دنیا از زبان امام صادق(ع)
    • جوانان درکلام امام صادق(ع)
    • وصیت ها
  • از وهابیت بیشتر بدانیم
    • کلیپ های دیدنی
  • آزمون پایان دوره
تاریخ روز

همراه با قــــرآن در بهار قــــرآن

آیه قرآن تصادفی

لبخندهای پشت خاکریز

مهدویت امام زمان (عج)

جستجو

پیوند ها

  • دختر فاطمه ام
  • عفاف وحجاب
  • رهبرمعظم
  • ولایت
  • موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر عج

ز یارت عاشورا

زیارت عاشورا

عکس

کد ِکج شدَنِ تَصآوير

آیه قرآن
  • هدیۀ صلوات شما به چهارده معصوم علیهم السلام هنگام خوندن مطالب صدقۀ جاریه ای باشدبرای روز مبادایتان .
  • تماس