آغاز تـــنـهــــــایی
پس ازتوصیه به برادرش امیر المومنین علیه السلام، رسول خدا (ص) سنگين شده و حال احتضار او شد، و در آن حال أمير المؤمنين عليه السّلام نيز پيش آن حضرت بود، همين كه نزديك شد كه روح از بدن مباركش بيرون رود فرمود: اى على سر مرا در دامن خود گير زيرا كه امر الهى رسيد، و چون جان من بيرون رود آن را با دست خود بگير و به روى خود بكش آنگاه مرا رو به قبله بكش، و كار (غسل و كفن) مرا خودت انجام ده، و تو پيش از همه مردم بر من نماز كن، و از من جدا مشو تا آنگاه كه مرا در گور نهى و در همه حال استعانت از خداى بجوى،
پس على عليه السّلام سر او را در دامن گرفت و آن حضرت (ص) از خويش برفت، پس فاطمه سلام اللَّه عليها پيش آمده خود را بر او افكند و نگاه بروى آن حضرت ميكرد و نوحه و گريه ميكرد و اين (شعر را كه ابو طالب در باره آن حضرت گفته بود) ميخواند.
سفيد روئى كه مردم به بركت روى او طلب باران ميكنند، و فريادرس يتيمان و پناه بيوه زنان است.
پس رسول خدا (ص) چشمان مبارك باز كرده به آواز ضعيفى فرمود: اى دختركم اين گفتار عمويت ابو طالب است آن را مگو ولى بگو: «و نيست محمد (ص) مگر پيمبرى كه بگذشته است پيش از او پيمبرانى، پس اگر بميرد يا كشته شود باز گرديد بر اعقاب خود» (آيه 144 از سوره آل عمران)
زهرا (ع) بسيار گريست، پس آن حضرت (ص) به او اشاره كرد كه نزديك رود، زهرا عليها السّلام نزديك شد، حضرت آهسته چيزى به او فرمود كه رويش بدان سخن از هم شكفته شد، سپس جان از تن شريفش گرفته شد (و از دنيا رفت) و در آن حال دست راست أمير المؤمنين عليه السّلام زير چانه آن حضرت (ص) بود و جان او در دست على عليه السّلام قرار گرفت، (و او نيز بر طبق وصيت پيغمبر (ص)) آن را به روى خود كشيد، سپس آن حضرت را رو به قبله خوابانيد و چشمان مباركش را بست و جامه بر بدن او كشيد، و سرگرم به كار (غسل و كفن) او شد…
ارشاد،ج1،ص177