خبر دادن از مرگ
چون آن حضرت احساس كسالت كرد دست على عليه السّلام را گرفت و به سوى قبرستان بقيع روان شد و گروهى از مردم نيز به دنبال آن حضرت رفتند، آن بزرگوار رو به همراهان كرده فرمود:
من مأمور شده ام كه براى آنان كه در بقيع مدفونند از خدا آمرزش بخواهم،
پس آن گروه به همراه او به بقيع رفتند، به آنجا كه رسيدند حضرت در ميان آنان ايستاده فرمود:
درود بر شما اى خفتگان در گور، گوارا باد شما را آنچه اكنون در آن هستيد، از آنچه مردم (يعنى زندگان) گرفتار آنند آسوده خاطر هستيد فتنه ها مانند شبهاى تاريك يكى پس از ديگرى رو آور شده،
سپس براى اهل بقيع آمرزش خواسته دعاى زيادى در اين باره كرد، آنگاه رو به أمير المؤمنين عليه السّلام فرموده بدو گفت: همانا جبرئيل هر ساله يك بار قرآن را بر من (ميخواند و) عرضه ميداشت، و در اين سال دو بار عرضه كرد، و اين نيست جز براى رسيدن أجل (و مرگ) من،
سپس فرمود:
اى على مرا مخيّر ساختند ميان اينكه هميشه در دنيا باشم و گنجينه هاى دنيا را در اختيارم بگذارند يا اينكه (از اين دنيا بروم و) بهشت را به من دهند، و من ديدار پروردگار و بهشت را اختيار نموده (آن را برگزيدم) پس آنگاه كه من از دنيا رفتم مرا غسل ده و عورت مرا بپوشان زيرا عورت مرا كسى نبيند جز اينكه كور شود، سپس به خانه خود بازگشت
الارشاد،ص170