ملاقات با زهیربن قین
12-زَرود
دوشنبه، 21 ذی حجه
ملاقات با زهیربن قین
زهیر، در نزدیکی اردوی امام خیمه زده بود واز هواداران عثمان به شمار می رفت.
مردى از بنى فزارة مى گويد: ما با زهير بن قين بجلى بوديم، هنگامى كه از مكه حركت كرده بوديم همراه حسين عليه السّلام راه مى رفتيم، ولى از اينكه با حسين عليه السّلام در يك منزل همنشين شويم به شدت پرهيز مى كرديم به طورى كه هيچ چيزى نزدمان مبغوضتر از اين نبود كه با حسين عليه السّلام در يك منزل فرود بياييم. از اين رو وقتى حسين عليه السّلام در حركت بود زهير جلو مى افتاد، اين روند ادامه داشت تا اينكه در جايى فرود آمديم كه هيچ چاره اى جز منزل كردن در كنار حسين عليه السّلام نداشته ايم، لذا حسين عليه السّلام در گوشه اى و ما در گوشه ديگرى منزل كرديم، هنگامى كه ما بر سر سفره غذا نشسته بوديم فرستاده حسين آمد، سلام كرد و داخل شد، گفت: زهير بن قين؛ ابى عبد الله حسين بن على مرا پى شما فرستاده، تا نزد او بيايى، ناگاه همگى هر چه در دست داشتيم به زمين انداختيم و ميخكوب شديم گويى پرنده اى بر سرمان نشسته بود! دلهم بنت عمرو، همسر زهير بن قين گفت: من به زهير گفتم: پسر رسول الله دنبالت مى فرستد تو سرباز مى زنى نمى روى! سبحان الله! برو صحبتش را بشنو بعد برگرد.
زهير بن قين نزدحضرت آمد، ولى چيزى نگذشت كه با چهره اى بشّاش و درخشان بازگشت. و به همراهانش گفت: هر كس مى خواهد، دنبال من بيايد وگرنه اين آخر همراهى و ديدار ما با يكديگر است! لكن حديثى را برايتان نقل كنم! ما در بلنجر [قفقاز] جنگ مى كرديم كه خداوند پيروزى را نصيبمان كرد و غنايمى به دست آورديم. سلمان باهلى گفت: آيا از پيروزى اى كه خدا نصيبتان كرد و غنايمى كه به دست آورديد شاد و خوشحال شديد؟
گفتيم: بله، [سلمان] گفت: روزى كه جوانان آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را يافتيد از جنگ در ركابشان بيش از غنايمى كه به دست آورديد مسرور و شادمان باشيد. امّا من [زهير]، شما را به خدا مى سپارم! بعد به همسرش گفت: تو را طلاق مى دهم نزد خانواده ات برو، دوست ندارم به واسطه من به شما چيزى جز خير برسد.
نخستين گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطف/محمد هادی یوسفی غروی