كرامتى از امام ( ره) درمورد نماز شب
شهيد محراب مرحوم صدوقى مى گويد:
((ما مسافرتهايى با امام كرده ايم ، در مسافرت مشهد يك اخلاق پدرانه نسبت به ما مبذول داشتند. وقتى از ارض اقدس بر مى گشتيم در بين راه روسها براى بازرسى جلوى ماشين ما را گرفتند (در آن زمان قسمتهايى از ايران زير نظر دولتهاى شوروى و آمريكا و انگلستان بود) همگى پياده شديم و چون امام از اوّل تكليف ، مراقب نماز شب بودند و اين عمل ، صد در صد از ايشان ترك نشده ، بعد از پياده شدن خواستند كه نماز شب بخوانند. آن جا كه وسط بيابان بود آبى وجود نداشت . يك وقت نگاه كرديم آبى جارى شده ايشان آستين بالا زد و وضو گرفت . بعداً نفهميديم كه تا ايشان نمازش تمام شد آب بود يا نبود. به هر حال ما در آن سفر يك چنين كرامتى از ايشان ديديم )).
و در اثر همين شب زنده داريهاست كه مى بينيم اين مرد بزرگ ، متصّل به ((معدن عظمت )) شده است و در راه خدا از هيچ چيز نمى هراسد.
بنا به نوشته بعضى ، امام خمينى در ضمن بيان ماجراى زندان رفتن خود فرموده اند:
((همان طور كه در آن جاده مستقيم [قم - تهران ] مى رفتيم ، من متوجّه شدم آن دو نفرى كه جلو نشسته بودند، يكى از آنها اشاره كرد به سمت راست [سمت راست آن جادّه درياچه نمك است ، كه برخى از مؤمنينى را كه عليه دولت فعاليّت شديد داشتند آنجا مى انداختند.] با دست كه به آن طرف اشاره كرد، من فهميدم مقصودش چيست ولى من از اوّل كه با آنها رفتم هيچ نترسيدم و آن وقت كه اشاره كردند هم واللّه نترسيدم .
ناقل اين قضيه ادامه مى دهد: يكى از مراجع كه در آن مجلس بود، وقتى اين عبارت را شنيد، دگرگون شد و در برابر عظمت اين مرد بزرگ الهى انگشت به دندان گرفت .))
داستانهای شیرین از نماز شب، سیدعبدالله حسینی
.
.
.