فضایل امام حسن(ع) در کتب اهل سنت
- سيوطي در تاريخ خود مي نويسد: «كان الحسن رضي الله عنه له مناقب كثيرة، سيدا حليما، ذا سكينة و وقار و حشمة، جوادا، ممدوحا؛ بن علي داراي امتيازات اخلاقي و فضائل انساني فراوان بود، او [شخصيتي ] بزرگوار، بردبار، با وقار، متين، سخاوتمند، و مورد ستايش بود.» (سيوطي، تاريخ الخلفا، ص 189)
- بخاري از ابي بكر نقل مي كند كه گفت: «رايت النبي صلي الله عليه و آله علي المنبر والحسن بن علي معه وهو يقبل علي الناس مرة و ينظر اليه مرة و يقول: ابني هذا سيد؛ ديدم نبي اكرم صلي الله عليه و آله را كه بر فراز منبر بود، و حسن بن علي هم با او بود. او گاهي به مردم رو مي كرد و گاهي به حسن، و مي فرمود: اين فرزند من [سيد و] آقاست .» (محمد بن اسماعيل بخاري، الجامع الصحيح،ج 3، ص 31 )
در اين حديث علاوه بر محبوبيت امام حسن عليه السلام در نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله كه خود نشانه فضيلت است، محبت او و برادرش حسين عليه السلام معيار فضيلت و خوبي ها قرار داده شده است، چنان كه دشمني آن دو، نشانه مبغوضيت نزد رسول خدا و پليدي است.
- ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می گوید: آمادگي او[امام حسن] براي جانبازي در راه حق به قدري بود كه اميرمؤمنان، در جنگ صفين از ياران خود خواست كه او و برادرش حسين عليه السلام را از پيشتازي در جنگ با دشمن باز دارند، تا نسل پيامبر صلي الله عليه و آله با كشته شدن اين دو شخصيت از بين نرود.(ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 25)
سيوطي در كتاب تاريخ الخلفاء روايت كرده كه هنگامي امام حسن(ع) در مكان نشسته بود و چون خواست از آنجا برود فقيري وارد شد، امام(ع) به آن مرد فقير خوش آمد گفته و با او ملاطفت كرد و سپس به او فرمود:
«انك جلست علي حين قيام منا افتاذن بالانصراف »؟؛اي مرد تو وقتي نشستي كه ما براي رفتن برخاستيم، آيا اجازه رفتن به من مي دهي؟
مرد فقير عرض كرد: «نعم يابن رسول الله »؛آري اي پسر رسول خدا . (تاريخ الخلفاء سيوطي، ص 73)
سیوطی :امام حسن(ع) هيچ گاه سائلي را رد نكرد و در برابر درخواست او«نه » نگفت، و چون به آن حضرت عرض شد: چگونه است كه هيچ گاه سائلي را رد نمي كنيد؟ پاسخ داد:«اني لله سائل و فيه راغب و انا استحيي ان اكون سائلا و ارد سائلا و ان الله تعالي عودني عادة، عودني ان يفيض نعمه علي، و عودته ان افيض نعمه علي الناس، فاخشي ان قطعت العادة ان يمنعني المادة »! ؛من سائل درگاه خدا و راغب در پيشگاه اويم، و من شرم دارم كه خود درخواست كننده باشم و سائلي را رد كنم، و خداوند مرا به عادتي معتاد كرده، معتادم كرده كه نعمت هاي خود را بر من فرو ريزد، و من نيز در برابر او معتاد شده ام كه نعمتش را به مردم بدهم، و ترس آن را دارم كه اگر عادتم را ترك كنم اصل آن نعمت را از من دريغ دارد.
امام(ع) به دنبال اين گفتار اين دو شعر را نيز انشا فرمود:
«اذا ما اتاني سائل قلت مرحبا بمن فضله فرض علي معجل
و من فضله فضل علي كل فاضل و افضل ايام الفتي حين يسئل »
(هنگامي كه سائلي نزد من آيد به او گويم: خوش آمدي اي كسي كه فضيلت او بر من فرضي است عاجل. و كسي كه فضيلت او برتر است بر هر فاضل، و بهترين روزهاي جوانمرد روزي است كه مورد سؤال قرار گيرد، واز او چيزي درخواست شود.) (از كنز المدفون سيوطي، ص 234 )
ابن كثير از علماي اهل سنت در البداية و النهاية روايت كرده كه امام(ع) غلام سياهي را ديد كه گرده ناني پيش خود نهاده و خودش لقمه اي از آن مي خورد و لقمه ديگري را به سگي كه آنجا بود مي دهد.
امام(ع) كه آن منظره را ديد به او فرمود: انگيزه تو در اين كار چيست؟
پاسخ داد: «اني استحيي منه ان آكل ولا اطعمه » ؛من از او شرم دارم كه خود بخورم و به او نخورانم!
امام(ع) به او فرمود: از جاي خود برنخيز تا من بيايم! سپس به نزد مولاي آن غلام رفت و او را با آن باغي كه در آن زندگي مي كرد از وي خريداري كرد، آنگاه آن غلام را آزاد كرده و آن باغ را نيز به او بخشيد! (البداية و النهاية، ج 8، ص 38)