دستور حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها)به عالم اهل سنت...
دستور حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا (سلام الله عليها) به عالم اهل سنت حنفي براي برگزاري نوحه خواني براي امام حسين عليه السلام
پدرم برايم نقل كرد كه روزي ابوالحسن كاتب (كرخي، از بزرگترين اصحاب ابوحنيفه است) بر ما وارد شد و گفت آيا در بغداد فردي به نام ابن اصدق مي شناسيد؟ در آن جلسه كسي غير از من او را نمي شناخت، گفتم من او را مي شناسم چه شده كه پيرامون او پرس و جو مي كني؟ ابوالحسن گفت : ابن اصدق چه كاري انجام مي دهد؟ گفتم براي (امام) حسين عليه السلام نوحه خواني مي كند. در اين هنگام ابوالحسن كرخي گريه كرد و گفت نزد من پيره زني است كه پرورش من از كودكي به عهده او بوده ، وي از اهالي كرخ جدان است و زبانش از سخن گفتن با زبان عربي ناتوان است و نمي تواند يك كلمه عربي را به درستي بيان كند چه رسد به اينكه بخواهد شعري روايت كند … نيمه هاي شب بيدار شد، محل خوابش نزديك به محل خواب من است، فرياد زد اي ابوالحسن به نزد من بيا! گفتم چه شده؟ پيش او رفتم ديدم مي لرزد، گفتم چه اتفاقي برايت افتاده؟ گفت در خواب ديدم گويا در مقابل يكي از دوازه هاي كرخ هستم، اتاق تميزي را ديدم كه
(ديوارهايش) سفيد و اندكي قرمز بود، درب آن باز بود و زنان دم درب ايستاده بودند، به آنها گفتم چه كسي از دنيا رفته ؟ چه خبر است؟ آنها به داخل اتاق اشاره كردند، وارد شدم ديدم اتاقي در نهايت زيبايي است و در وسط آن بانويي جوان هستند كه نيكو تر و زيباتر از ايشان نديده بودم، لباس زيباي سفيد رنگي كه بلند بود به تن داشت و روي آن نيز روپوشي (شنل) كه فوق العاده سفيد رنگ، پوشيده بود، در دامانش سر بريده اي بود كه خون از آن مي جوشيد.عرضه داشتم شما چه كسي هستيد؟ فرمود با تو كاري ندارم، من فاطمه دختر رسول خدا هستم و اين سر فرزندم حسين (عليه السلام) است؛ از طرف من به ابن اصدق بگو اين شعر را به عنوان نوحه (براي حسينم) بخواند:
«فرزند من مريض نبود (بر اثر بيماري از دنيا نرفت) اين را سؤال كنيد
و قبل از اين واقعه نيز بيمار نبود.»
ابوالحسن به من گفت اي ابوالقاسم حال كه ابن اصدق را مي شناسي، امانتداري كن و اين خبر را به ابن اصدق برسان؛ من گفتم به خاطر امر سرور بانوان (به روي چشم) اطاعت مي كنم.
ابوالقاسم تنوخي در ادامه مي گويد: اين داستان در ماه شعبان بود ، مردم زماني كه مي خواستند به زيارت امام حسين عليه السلام بروند از حنبلي ها به شدت آزار مي ديدند ، من آنقدر تلاش كردم كه بالاخره توانستم خودم را در شب نيمه شعبان به حائر حسيني برسانم. جوياي ابن اصدق شدم تا اينكه او را ديدم. به او گفتم حضرت فاطمه سلام الله عليها به تو امر نموده اند كه قصيده اي را كه در آن بيت مذكور را به عنوان نوحه (براي امام حسين عليه السلام) بخواني:
به ابن اصدق گفتم من قبل از اين ماجرا اين قصيده را بلد نبودم. حال ابن اصدق دگرگون شد. قضيه خواب را براي او و حاضران در جلسه به طور كامل نقل كردم، همگي به شدت گريه كردند و تمام شب با همين قصيده نوحه سرايي كردند. اول اين قصيده اين بيت است:
اي دو چشم اشك بباريد و به شدت گريه كنيد و خشك نشويد.
نشوار المحاضرة وأخبار المذاكرة ، ج1 ، صص 396-397؛ بغية الطلب في تاريخ حلب، ج 6 ، صص 2654-265
موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عج)