#پیوند_آسمانی(خواستگاری بزرگان قريش)
فاطمه (س) دختری كه همه ی خوبيها در او جمع شده ،از طرف ديگر همه شرافتهای خانوادگی در او گرد آمده بود. قرشی بود، هاشمی بود، دختر خديجه زن متشخص عرب بود، دختر پيامبر (ص) و رهبر الهي مسلمانان بود.
همه در دل آرزو مي كردند اي كاش لياقت همسري فاطمه (س) را داشتند، اما كسي جرأت ابراز آن را نداشت، كم كم بزرگان قريش دل به دريا زدند و به خواستگاري، آستان محمد (ص) را بوسه زدند. اما افسوس كه هنوز زنگار جاهلي از دلها نپالائيده، هنوز ارزش را در ثروت مي دانند و در حضور پيامبر (ص) سخن بدان مي آلايند. «عبدالرحمان بن عوف نزد رسول الله (ص) آمد و گفت: فاطمه (س) را با مهريه اي بسيار به خواستگاري آمده ام. غضب چهره ي پيامبر (ص) را درنورديد و دستش را روي شنها كشيد و از آن پر كرد، ريگها در دست مباركش به تسبيح آمدند و آنان را به دامنش ريخت و همگي در و مرجان شدند» [1] كه اين جواب توست اي…
سپس ابوبكر آمد، در حضور پيامبر (ص) نشست و گفت: اي رسول خدا! تو مي داني من به تو ايمان آورده ام و از اولين كساني هستم كه اسلام آوردم و چنين و چنان بودم… پيامبر (ص) پرسيد، خوب، حالا چي؟ گفت: به خواستگاري فاطمه (س) آمده ام. پيامبر (ص) رخ برتافت و ابوبكر برگشت و نزد عمر آمد و گفت: هم خراب شدم و هم خراب كردم. عمر گفت: چه شده؟ گفت از فاطمه (س) خواستگاري كردم رسول خدا روي از من برگرداند.
عمر گفت: باش تا من هم تجربه كنم، رفت و دو زانو نزد رسول خدا نشست و گفت: اي رسول خدا! مخلصانه بتو ايمان دارم و تو ميداني، در اسلام سابقه دارم و چنين و چنان هستم. پيامبر (ص) فرمود: از اين گفتار منظورت چيست؟ گفت: ازدواج با فاطمه. پيامبر (ص) از وي چهره برگرفت و رخ برتافت. عمر نزد ابوبكر آمد و گفت: مثل اينكه پيامبر (ص) منتظر دستور خداوند در امر فاطمه (س) است». [2] .
و پس از آنان «مرداني از قريش به خواستگاري رفتند كه همگي همان جواب ابوبكر را شنيدند». [3] .
1-مناقب ج 3 ص 345
2- کنزل العمال ج 13 ص 684 حديث 37755.
3- ثم خطبها عمر (رض) مع عده من قريش کلهم يقول له مثل قوله لابي بکر. ذخائر العقبي ص 29. داستان خواستگاري ابوبکر و عمر در منابع ذيل آمده است: ذخائر العقبي ص 29 و 30- صواعق ص 141- اسد الغابه ج 7 ص 221- طبقات ج 8 ص 15- ينابيع ج 2 ص 21.