• تماس  
  • زیارت عاشورا

توسل به حضرت زهرا (ع)

31 خرداد 1394 توسط hosna

 

ام ايمن از زنان بسيار بلند مرتبه و عاليقدر صدر اسلام است كه همواره در خدمت خاندان نبوت بود، پس از آنكه فاطمه(عليهاالسلام) از دنيا رفت ام ايمن آنچنان ناراحت بود كه ديگر نمي توانست در مدينه بماند بنابراين عازم مكه شد، در راه در بيابان جحفه ، تشنگي بر او غلبه كرد و آبي نيز به همراه نداشت و تشنگي او آنچنان شديد گرديد كه به حد خطر مرگ رسيد. در اين لحظه متوجه خدا گرديد و در حالي چشمش پر از اشك بود عرض كرد: يا رب اتعطشني و انا خادمه بنت نبيك : پروردگار من ! آيا مرا تشنه مي گذاري با اينكه من كنيز دختر پيامبرت (فاطمه) هستم . پس از دعا، دلوي از آسمان پر از آب بهشت بر او نازل شد، از آن آب آشاميد و تا هفت سال ديگر تشنه و گرسنه نشد.



داستان صاحبدلان / محمد محمدي اشتهاردي

 نظر دهید »

داستانهای شیرین از نماز شب

30 خرداد 1394 توسط hosna

يكى از دوستان و نزديكانِ مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى ، مى گويد:

مرحوم ملكى رحمه الله عليه شبها كه براى تهجّد و نماز شب به پا مى خاست ، ابتدا در بسترش مدّتى صدا به گريه بلند مى كرد؛ سپس بيرون مى آمد و نگاه به آسمان مى كرد و آيات ((إ نَّ فى خَلْق السَّمواتِ وَالارض …))(منظور،آیت 190تا194 سوره آل عمران) را مى خواند و سر به ديوار مى گذاشت و مدّتى گريه مى كرد و پس از تطهير نيز كنار حوض ‍ مدّتى پيش از وضو مى نشست و مى گريست .

وخلاصه از هنگام بيدار شدن ، تا آمدن به محلّ نماز و خواندن نماز شب ، چند جا مى نشست و بر مى خاست و گريه سر مى داد و چون به مصلاّيش ‍ مى رسيد، ديگر حالش قابل وصف نبود.

 

 

رساله لقاءالله، ص128،پانوشت.

 نظر دهید »

داستان بسیار جالب در مورد زنى با عمر بن عبد العزیز

24 خرداد 1394 توسط hosna

گويند: در آن بينى كه عمر بن عبد العزيز در مجلس خود نشسته بود دربان او با زنى خون آلوده، بلند قامت و خوش قد و بالا با دو مرد ديگر كه با آن زن بودند با نامه‏ اى كه ميمون بن مهران به عمر بن عبدالعزيز نوشته بود وارد شدند و نامه را بعمر دادند، وقتى كه عمر آن را باز كرد ديد نوشته:

(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ)* از ميمون بن مهران به سوى عمر بن عبد العزيز، سلام عليك و رحمت اللَّه و بركاته، اما بعد: امر عجيبى براى ما پيش آمد كرده كه سينه‏هاى ما را تنگ كرده و فكر ما بآن رسا نيست لذا ما خود را راحت كرده و آن را به اهلش واگذار نموده‏ايم، زيرا كه خداى تعالى ميفرمايد: وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ «سوره نساء، آيه (85) ». اين يك زن و دو مردى را (كه بحضور شما روانه كردم) يكى از آن دو مرد شوهر و ديگرى پدر اين زن است كه گمان ميكند دامادش بدين نحو قسم خورده كه على بن ابى طالب عليه السّلام بهترين اين امت و سزاوار ترين مردم برسول خدا صلى اللَّه عليه و آله است و باين قول دختر او را طلاق داده است و پدر اين زن گمان ميكند كه دخترش بر دامادش حرام شده زيرا  يعنى: اگر آن (قضاوت) را به عهده پيغمبر و اولو الامر (يعنى دوازده امام) ميگذاشتند آنهائى كه استنباط ميكردند حكم آن را ميدانستند- مترجم. كه چون مادر او ميباشد. شوهر اين زن بپدر زن خود ميگويد: تو دروغ ميگوئى و گناه ميكنى زيرا قسم من قسم بجائى بوده و حرف من صدق است، و اين زن على رغم انف و غيظ تو زن من ميباشد. همين كه نزد من آمدند از شوهر راجع بقسمش پرسيدم؟ گفت: آرى من قسم خورده‏ام و زنم را بدين نحو طلاق داده‏ام كه على بن ابى طالب عليه السّلام بهترين مردم و سزاوارترين آنها برسول خدا صلى اللَّه عليه و آله است هر كه ميخواهد على را بشناسد بشناسد و هر كه نمى‏شناسد نشناسد هر كه ميخواهد غضب كند غضب كند و هر كه ميخواهد راضى باشد راضى باشد، موقعى كه مردم اين سخن را شنيدند بدور او جمع شدند، و اين مردم هم اگر زبانشان يكى باشد دلهاشان يكى نيست (يعنى طالب فتنه و آشوبند). يا امير المؤمنين تو اختلاف مردم و متابعت آن‏ها را از هوا و هوس ميدانى و ميدانى كه مردم چگونه به سرعت بسوى فتنه و آشوب ميروند، لذا ما از قضاوت خود دارى كرديم، تا آن طور كه خدا بتو تعليم داد قضاوت فرمائى. پدر و شوهر اين زن خود را از او جدا نمي كنند پدر قسم ميخورد كه نگذارد اين زن با شوهرش باشد و شوهر قسم ميخورد كه از زنش جدا نشود اگر چه گردنش زده شود مگر اينكه حاكمى بر عليه او حكم كند كه مخالفت امر او و امتناع از دستور او مقدور نباشد يا امير المؤمنين خدا توفيق تو را نيكو كند و تو را هدايت فرمايد …    .  

راوى گويد: در آن مجلس رجال بنى اميّه و قريش حضور داشتند عمر بن عبد العزيز به ابو مرّه (پدر آن زن) گفت: يا شيخ تو (در باره اين مسأله) چه مي گوئى؟ گفت: يا امير المؤمنين زن اين مرد دختر من است كه با بهترين جهيزيه بخانه او فرستادم و خير اين زن نصيب او شده است اين مرد قسم دروغ خورده كه من زنم را طلاق داده‏ام و مي خواهد كه با او باشد، عمر گفت: اگر با اين قسم زن خود را طلاق نداده باشد قسم او چطور قسمى خواهد بود؟ گفت: سبحان اللَّه اين موضوعى كه او در باره‏ اش قسم خورده كذب آن واضح و روشنتر است از اينكه من با اين علم و سنّم در باره آن شكى داشته باشم، زيرا اين مرد قسم خورده كه بعد از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله على بهترين اين امت است و الّا زوجه او سه طلاقه باشد.

عمر بن عبد العزيز به شوهر آن زن گفت: تو چه ميگوئى آيا چنين قسمى خورده ‏اى؟ گفت: آرى،  

 وقتى كه گفت: آرى نزديك بود كه مجلس اهل خود را مضطرب نمايد و به غضب در آورد و بنى اميّه با غضب به شوهر آن زن نگاه مي كردند ولى حرف نمي زدند و بصورت عمر بن عبد العزيز مى‏ نگريستند، عمر سر خود را به زير انداخت و با دست خود روى زمين خط مي كشيد و اهل مجلس هم ساكت و منتظرند كه عمر چه خواهد گفت عمر سر خود را بلند كرده اين شعر را انشاء كرد:

اذا ولى الحكومة بين قوم           اصاب الحق و التمس السداد

 و ما خير الامام اذا تعدى            خلاف الحق و اجتنب الرشادا

آنگاه به اهل مجلس گفت: شما راجع به قسم اين مرد چه مي گوئيد؟ همه ساكت شدند، گفت: جواب بگوئيد! مردى از بنى اميّه گفت: اين حكم حكم ناموس است و براى ما (طايفه بنى اميّه كه شيعه نيستيم) صلاح نيست كه قضاوت كنيم، تو در بين آنها عالمى مورد اطمينان هستى ميتوانى بر له و عليه آنان قضاوت كنى. عمر گفت: تو (نظريه خود را) بگو زيرا حرفى كه موجب ابطال حق و اثبات باطل نباشد آزاد است، گفت: من چيزى نمي گويم. سپس عمر بمردى از فرزندان عقيل بن ابى طالب متوجه شده گفت: تو در باره قسمى كه اين مرد خورده چه مي گوئى آن را غنيمت بدان (و جواب بگو) گفت: اگر تو قول مرا حكم قرار مي دهى و حكم مرا جائز مي دانى ميگويم، و اگر غير از اين باشد سكوت من بهتر و دوستى ما بادوامتر خواهد بود، عمر گفت: بگو حكم تو حكم و قول تو ممضى خواهد بود همين كه بنى اميّه اين مقاله را شنيدند گفتند: يا امير المؤمنين تو مراعات ما را نكردى زيرا قضاوت را به عهده غير از ما نهادى  در صورتى كه ما پاره بدن تو و نزديكترين رحم تو هستيم. عمر گفت: ساكت باشيد، مگر من قبل از اين به شما نگفتم ولى شما قبول نكرديد؟ گفتند: آن طور كه با آن مرد عقيلى رفتار كردى با ما رفتار نكردى و حكم ما را حكم قرار ندادى، عمر گفت: اگر او در قضاوت به صواب رود و شما به خطا اگر او (در قضاوت) قادر و شما عاجز باشيد اگر او بينا و شما كور باشيد پس (تقصير از من است كه بشما) اعتنا نكرده‏ ام. هيج ميدانيد كه او مثل شما نيست؟ گفتند: نه . عمر گفت: آن مرد عقيلى حكم را ميداند، بعد از آن به مرد عقيلى گفت: تو چه مي گوئى؟ گفت: بلى يا امير المؤمنين مثل اينها مثل اولى است‏ چنان كه مي گويد:

دعيتم الى امر فلما عجزتم         تناوله من لا يداخله عجز

فلما رأيتم ذاك ابدت نفوسكم       نداما و هل يغنى من الحذر الحرز

عمر گفت: احسنت چه خوب گفتى، اينك جواب آن مسأله را كه از تو پرسيدم بگو گفت: يا امير المؤمنين قسم او راست است ولى زوجه خود را طلاق نداده، عمر گفت: اين جواب را من ميدانم (تو بايد جواب مفصّلتر از اين بگوئى)

گفت،: يا امير المؤمنين تو را بخدا قسم ميدهم آيا تو نمي دانى كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله به فاطمه (ع)- در آن موقعى كه به خانه فاطمه بر مي گشت- فرمود: دخترم مريضى تو چيست؟ گفت: چشمهايم درد ميكند- على عليه السّلام هم دنبال كارى از كارهاى رسول خدا رفته بود- پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله به فاطمه فرمود: چيزى ميل دارى؟ گفت: آرى اشتهاء به انگور دارم ولى كم‏ياب است زيرا كه فعلا فصل انگور نيست، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: خدا قادر است كه انگور را با آن كسى كه نزد خدا بهترين امت من است براى ما حاضر كند، در اين موقع على عليه السّلام دقّ الباب كرد همين كه درب را باز كرد ديد با على عليه السّلام چيزى است كه گوشه رداى خود را روى آن انداخته. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: يا على اين چيست؟ گفت: انگور است كه براى فاطمه (ع) خريدم، پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله گفت: اللَّه اكبر، بار خدايا همين طور كه به آمدن على عليه السّلام و مستجاب شدن دعاى ما، ما را خوشحال كردى اين انگور را وسيله شفاى دخترم فاطمه قرار بده آنگاه فرمود: دخترم به نام خدا به خوردن انگور شروع كن، هنوز رسول خدا بيرون نرفته بود كه درد چشم فاطمه تخفيف يافته خوب شد.

عمر بن عبد العزيز گفت: راست گفتى و خوب هم گفتى من شهادت مي دهم كه اين معجزه را شنيدم و آن را حفظ كرده‏ ام، آنگاه به شوهر آن زن گفت: دست زن خود را بگير و برو، اگر پدر او مزاحم تو شد بينى او را به خاك بمال، بعد از آن گفت: اى فرزندان عبد مناف بخدا قسم ما نسبت به آنچه كه ديگران مي دانند جاهل نيستيم و راجع به احكام دين خود كور نيستيم، ولى همان طور كه اولى گفت:

تصيدت الدنيا رجالا بفخها      فلم يدركوا خيرا بل استقبحوا الشرا

و اعماهم حب الهوى واصمهم  فلم يدركوا الا الخسارة و الوزرا

گويند: در آن مجلس كأنّ بني اميّه را سنگ لقمه شده بود. و آن مرد هم با زن خود خارج شدند، و عمر براى ميمون بن مهران نوشت:

سلام عليك من خداى بى ‏همتا را حمد ميكنم، اما بعد: من كلام تو را فهميدم و از ورود آن دو مرد و يك زن آگاه شدم، خدا قسم آن مرد را تصديق نمود و آن را قسم راستى قرار داد و نكاح او را ثابت كرد و تو هم به اين مسأله يقين داشته باش و به آن عمل كن و السلام عليك و رحمت اللَّه و بركاته.



 الملاحم و الفتن، يا فتنه و آشوبهاى آخر الزمان‏، ابن طاووس، على بن موسى- نجفى، محمد جواد،216

 نظر دهید »

کودکان به هم چسبیده

22 خرداد 1394 توسط hosna


در زمان خلافت عمر دو كودك به هم چسبيده متولد گرديد، يكى زنده و ديگرى مرده .

عمر گفت : آنان را با آهن از يكديگر جدا سازند، اميرالمومنين عليه السلام دستور داد مرده را دفن كنند، و در همان حال زنده را شير دهند، و چون چنين كردند پس از چند روز بدون آسيبى زنده از مرده جدا شد.


 

مناقب ، سروى ، ج 1، ص 498

 نظر دهید »

استمداد عمر در تشخیص امور از امیرالمومنین(ع)

22 خرداد 1394 توسط hosna


   مردى كه دو سر و دو دهن و دو بينى و دو آلت و دو مقعد و چهار چشم داشت همراه خواهرش نزد عمر آورده شد تا عمر بگويد يك نفر است يا دو نفر، عمر اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله را جمع كرد و از آنان كمك خواست ، اصحاب نيز از پاسخ آن عاجز ماندند، عمر با همراهانش به طرف حضرت امير روانه شدند.

   آن حضرت عليه السلام فرمود: اگر در خواب تمام چشمانش را مى بندد و يا از هر دو بينى خرخر مى كند يك بدن است ، و اگر بعض چشمانش را مى بندد و يا از يك بينى صدا مى كند دو نفر است ، و راه ديگر اثباتش اين است كه غذا بخورد تا معده اش پر شود، اگر از هر دو مخرج بول و غايط با هم دفع مى كند يك بدن است وگرنه دو بدن است.



 

مناقب ، سروى ، ج 1، ص 504

 نظر دهید »

راه تشخيص امور مخلوقات عجیبه

22 خرداد 1394 توسط hosna


در زمان خلافت اميرالمومنين عليه السلام كودكى كه داراى دو سر و دو سينه بر يك كمر بود به دنيا آمد، ميراثش را از آن حضرت جويا شدند.
امام عليه السلام فرمود: هنگامى كه خواب است بر او فرياد زنند اگر هر دو سر با هم بيدار شدند يك نفر است و يك ميراث مى برد. و اگر يكى بيدار و ديگرى همچنان خواب ماند دو ميراث مى برد.



فروع كافى ، ج 7، ص 159.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • ...
  • 3
  • ...
  • 4
  • 5
  • 6
  • ...
  • 7
  • ...
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12

أَحسَنُواالحُسنـــىٰ

باسلام واحترام مقدم میهمانان عزیز را به وبلاگ مذهبی « أَحسَـــنُـواالْحُسنـــىٰ » خوش آمد می گویم. نام این وبلاگ برگرفته از آیۀ زیبای 26 سوره مبارکۀ یونس(ع) ، و هدف از ایجادآن، اشاعه و نشر فرهنگ ومعارف اسلامی ،کلام وحی واهل بیت(علیهم السلام) می باشد. امیدوارم بنده را با نظرات ارزشمنــد خود یاری نمایید. ان شـــاءالله

موضوعات

  • همه
  • همه موضوعات
  • تفسیر
  • احادیث
  • حکایات
  • اخبارتشیع
  • شبهات
  • کتاب شناسی
  • درمحضرمولا امیرالمومنین ع
  • مناسبت ها
    • محرم الحرام
      • آیات حسینی
      • روز نگار عاشورا
      • پرسمان حسینی
      • احکام عزاداری
      • کرامات الحسین(ع)
      • پای درس امام حسین(ع)
      • فضایل ااحسین(ع)
      • اعمال محرم
      • امام حسین از دیدگاه اندیشمندان جهان
      • سبک تربیت فرزند حسینی
      • امام حسین از دیدگاه اهل سنّت
      • سیرۀ امام حسین در اندیشۀ شهداء
      • اشعار حسینی
      • حکایات
      • مداحی
    • صفرالمظفر
      • شهادت دُردانۀ حسین(ع)
      • اربعین حسینی
      • آثار وبرکات زیارت امام حسین(ع)
      • شهادت کریم اهل بیت(ع)
        • مناظرات حضرت
        • حکایات الکریم
        • کرامات الکریم
        • تربیت حسنی
        • واپسین روزها
      • رحلت رسول الله(ص)
        • واپسین لحظات
      • شهادت عالم ال محمد(ص)
        • سیرۀ رضوی
        • حکایات رضوی
    • ربیع الاول
      • پای درس امام عسکری(ع)
      • طلوع خورشید مکه
        • نظرمفتیان وهّابی پیرامون جشن میلاد نبی(ص)
        • نظر اهل سنت درجشن میلادنبی(ص)
    • ربیع الثانی
      • وفات کریمۀ اهل بیت سلام الله علیها
        • روایات درفضیلت زیارت
        • مختصری از تاریخچۀ حرم
        • احادیث منقول از حضرت معصومه(س)
        • کرامات الکریمه
        • چهل حدیث قم واهل قم
          • حضرت رسول(ص)
          • حضرت امیر المومنین(ع)
          • حضرت امام صادق(ع)
          • حضرت امام کاظم(ع)
          • حضرت امام رضا(ع)
          • حضرت امام هادی(ع)
          • حضرت امام عسکری(ع)
      • طلـــوع خورشیـــد یازدهم
      • سیدالکریم،حضرت عبدالعظیم(ع)
    • جمادی الاول
      • ولادت حضرت زینب(س)
      • بانوی بی نشان(ایام فاطمیه)
        • پرسمان فاطمی
        • درانتظار شهادت
        • احادیث فاطمی
        • حکایات وفضایل حضرت زهرا(س)
        • کتابشناسی فاطمی
        • آموزه های زندگانی حضرت زهرا(س)
    • جمادی الثانی
    • رجب المرجب
    • شعبان المعظم
    • رمضان الکریم
      • ضیافت الهی
      • قمرماه رمضان
      • اسرار عبادات
      • دلنوشته های ماه رمضانی
      • در محضر قرآن
    • شوال
      • شهادت
    • ذی القعده
      • عالم آل محمد(ع)
        • کرامات الرضویه
          • به روایت اهل سنت
          • به روایت شیعه
      • میلادشمس الشموس
        • پرسمان رضوی
      • شهادت جوادالائمه(ع)
        • پرسمان جوادالائمه(ع)
    • ذی الحجه
      • پیوند آسمانی
      • داستانهای صوتی حج
      • عید ولایت وامامت
      • روزمباهله ونزول آیه تطهیر
      • روز خانواده
      • میلاد امام هادی(ع)
    • هفته دولت
    • هفته دفاع مقدس
    • ویژۀ دهۀ فجر
    • بصیرت سیاسی، انتخابات
  • درمحضر بزرگان
    • پندها وآموزه ها
    • دستورات
    • توصیه ها
    • طنز
  • اشعار
  • آدینه موعود
  • تصاویر
  • طوفان جاهلیت
  • پرسش وپاسخ
  • اخلاقی-تربیتی
  • آیات طلایی
  • صادق آل محمد(ع)
    • *حکایات وکرامات امام صادق (ع)
    • *پای درس امام صادق (ع)
    • امام صادق(ع)وعلماءاهل سنت
    • روایات مهدوی امام صادق(ع)
    • شاگردان امام صادق(ع)
    • گنج های بزرگ دنیا از زبان امام صادق(ع)
    • جوانان درکلام امام صادق(ع)
    • وصیت ها
  • از وهابیت بیشتر بدانیم
    • کلیپ های دیدنی
  • آزمون پایان دوره
تاریخ روز

همراه با قــــرآن در بهار قــــرآن

آیه قرآن تصادفی

لبخندهای پشت خاکریز

مهدویت امام زمان (عج)

جستجو

پیوند ها

  • دختر فاطمه ام
  • عفاف وحجاب
  • رهبرمعظم
  • ولایت
  • موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر عج

ز یارت عاشورا

زیارت عاشورا

عکس

کد ِکج شدَنِ تَصآوير

آیه قرآن
  • هدیۀ صلوات شما به چهارده معصوم علیهم السلام هنگام خوندن مطالب صدقۀ جاریه ای باشدبرای روز مبادایتان .
  • تماس