با مادرت درشتي نكن
06 دی 1394 توسط hosna
از مهزم نقل مي كند كه گفت:
شبي چون از خدمت حضرت صادق عليه السلام مرخص شدم، به منزلي كه در مدينه گرفته بودم، رفتم. مادرم همراه من بود. گفتگويي ميان من و او شد و من با مادرم درشتي كردم. چون فردا بعد از نماز صبح خدمت حضرت رسيدم بي مقدمه فرمود:
اي مهزم! چرا ديشب در سخن گفتن با مادرت خالدة درشتي كردي؛ مگر نمي داني كه شكم او منزلي بود كه در آن مسكن داشتي و دامن او گهواره اي بود كه هميشه در آن جا بودي؛ و پستانش ظرفي بود كه از آن مي خوردي؟ گفتم: چرا؛ فرمود: پس با او درشتي نكن.