احوال محتضر در کلام امام علی علیه السلام
امام علی علیه السلام در وصف حال انسان محتضر ، که در بستر بیماری افتاده ، مورد هجمه ی مرگ قرار گرفته و در حال جدا شدن از دنیا است ، می فرماید :
” کَیفَ نَزَلَ بِهِم ما کانوا یَجهَلون وجاءَهم مِن فِراقِ الدُّنیا ما کانوا یَأمَنون و قَدِموا من الآخرة علی ما کانوا یوعَدون ؛
می بینید که چگونه بر او فرود آمد آنچه که باورش نمی شد و چگونه جدا شد از او آنچه که اطمینان به بقایش داشت و به عالم آخرت که وعده داده شده بود ، وارد گشت .”
” فَغَیرُمَوصوفٍ ما نَزَلَ بِهِم ؛ آنچه که در آن حال به انسان نازل می شود ، به وصف در نمی آید [تا آدمی خود را به حال احتضار نبیند از درک آن ناتوان خواهد بود .] “
” إجتَمَعَت علیهِم سَکرَةَ الموت و حسرَتُ الفوتِ ؛ سختی جان دادن از یک سو ، واندوه جدا گشتن از محبوبات از دیگر سو به او هجوم آورده است . “
” فَفَتَرَت لَها أطرافُهُم و تَغَیَّرَت لَها ألوانُهُم ؛ دست و پایش سست و رنگش دگرگون شده است .
” ثُمَّ ازدادَ الموت ُ فیهِم وُلوجاً فَحیلَ بینَ أحَدِهِم وَ بینَ منطِقِه ؛ تدریجاً مرگ در او پیشروی کرد ومیان او و گفتارش حائل شد [ واز سخن گفتن باز ماند .] ”
” وَإنَّهُ أهلِه یَنظُرُ بِبَصَرِهِ و یسمَعُ بِاُذُنِهِ علی صِحَّةٍ مِن عَقلِهِ وَ بقاءٍ مِن لُبِّهِ ؛ او در میان افراد خانواده اش چنین شد که با چشمش [اضطراب و نگرانی آنها را] می بیند و با گوشش [آه وناله های آنان را ] می شنود و عقلش به جا و فهم و درکش برقرار است . ” می بینید که چگونه بر او فرود آمد آنچه که باورش نمی شد و چگونه جدا شد از او آنچه که اطمینان به بقایش داشت و به عالم آخرت که وعده داده شده بود ، وارد گشت .”
” یُفَكِّرُ فیمَ اَفْنى عُمُرَهُ ، وَ فیمَ اَذْهَبَ دَهْرَهُ ، وَ یَتَذَكَّرُ اَمْوالاً جَمَعَها ، اَغْمَضَ فى مَطالِبِها ، وَ اَخَذَها مِنْ مُصَرَّحاتِها وَ مُشْتَبِهاتِها . قَدْ لَزِمَتْهُ تَبِعاتُ جَمْعِها ، وَ اَشْرَفَ عَلى فِراقِها ؛ در آن حال به فکر می افتد که عمر خود را چگونه به سر برده و روزگارش را چگونه گذرانیده است وبه یاد می آورد اموالی را که جمع کرده و در به دست آوردن آنها [حلال و حرام بودن آن] آشکار و مشتبه بوده به دست آورده است و اکنون دچار پیامد های آن گشته و هنگام جدایی از آن فرا رسیده است . ”
” تَبْقى لِمَنْ وَراءَهُ یَنْعَمُونَ فیها ، وَ یَتَمَتَّعُونَ بِها ؛ آن اموال اینک برای بازماندگانش که بعد از او متنعّم می شوند ، باقی می ماند و خوش می گذرانند .”
” فَیَكُونُ الْمَهْنَاُ لِغَیْرِهِ ، وَالْعِبْءُ عَلى ظَهْرِهِ ؛ آری ، خوش گذرانی با آن اموال از آنِ دگران می شود و بار سنگین آن بر دوش او باقی خواهد ماند . “
” فَهُوَ یَعَضُّ یَدَهُ نَدامَةً عَلى ما اَصْحَرَ لَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ مِنْاَمْرِهِ ، وَ یَزهَدُ فیما كانَ یَرْغَبُ فیهِ اَیّامَ عُمُرِهِ ؛ در آن موقع ، حال ندامت و پشیمانی در او پیدا می شود و دست خود را به دندان می گزد و نسبت به تمام آنچه در ایام زندگانیش به آن رغبت داشت ، بی رغبت می شود .”
” فَلَمْ یَزَلِ الْمَوْتُ یُبالِغُ فى جَسَدِهِ حَتّى خالَطَ لِسانُهُ سَمْعَهُ ، فَصارَ بَیْنَ اَهْلِهِ لایَنْطِقُ بِلِسانِهِ ، وَ لایَسْمَعُ بِسَمْعِهِ ، یُرَدِّدُ طَرْفَهُ بِالنَّظَرِ فى وُجُوهِهِمْ ، یَرى حَرَكاتِ اَلْسِنَتِهِمْ ، وَ لایَسْمَعُ رَجْعَ كَلامِهِمْ . ثُمَّ ازْدادَ الْمَوْتُ الْتِیاطاً بِهِ ، فَقُبِضَ بَصَرُهُ كَما قُبِضَ سَمْعُهُ ؛ همچنان مرگ در بدنش پیشروی می کند تا اینکه گوشش مانند زبانش از کار می افتد و میان خانواده اش طوری می شود که نه می تواند سخنی بگوید و نه می تواند سخنی بشنود ؛ تنها چشمش را می چرخاند و به چهره های اطرافیان بسترش نگاه می کند و حرکات زبان آنان را می بیند اما سخنانشان را نمی شنود . همچنان مرگ پیش می رود تا اینکه چشمش را هم فرا می گیرد و دیگر چیزی را نمی بیند . “
” وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ ، فَصارَ جیفَةً بَیْنَ اَهْلِهِ ، قَدْ اَوْحَشُوا مِنْ جانِبهِ ، وَ تَباعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ ؛ سرانجام روح از بدنش بیرون می رود و او مرداری می شود در میان اهلش واز نزدیک شدن به او دوری می جویند . “
” ثُمَّ حَمَلُوهُ اِلى مَخَطٍّ فِى الاَْرْضِ ، فَاَسْلَمُوهُ فیهِ اِلى عَمَلِهِ ؛ آن گاه او را بر می دارند و به سوی خانه ی قبرش می برند و آنجا اورا به عملش می سپارند . “
منبع: خطبه 108 نهج البلاغه