هشام بن سالم گفت: امام صادق (ع) فرمود: از پدرم شنيدم و او از پدرش شنيد كه مردى نزد امير المؤمنين (ع) از جاى برخاست و به او گفت:
يا امير المؤمنين! پروردگارت را با چه چيزى شناختى؟
فرمود:
- با به هم خوردن عزم و اراده
- و شكسته شدن همّت،
هر گاه كه چيزى را قصد كردم، خدا ميان من و قصدم حايل شد و من چيزى را اراده كردم ولى قضاى الهى با آن مخالفت نمود، پس دانستم كه سامان دهندۀ كارها كسى غير از من است.
آن شخص گفت: چگونه سپاس نعمتهاى خدا را به جاى آوردى؟
فرمود: به بلايى توجه كردم كه از من دور كرده و ديگرى را به آن مبتلا ساخته است، پس دانستم كه به من نعمت داده و سپاسگزارى كردم.
آن شخص گفت: براى چه ملاقات او را دوست دارى؟
فرمود: وقتى ديدم كه او دين فرشتگان و پيامبران و انبياى خود را براى من برگزيده، دانستم كه كسى كه مرا اين گونه گرامى داشته، مرا فراموش نمىكند، پس ملاقات او را دوست داشتم.
جـــــانم فــــدای مـــولا
الخصال (ترجمۀ جعفری) - 1، صفحه 57