چرا امام علی علیه السلام به مسجد رفت تا شهیدشود؟
طبق روایات وارده اگر امام علی علیه السلام از شهادت خود خبر داشت چرا به مسجد رفت تا شهید شود؟
شیخ مفید رحمة الله علیه روایات در این زمینه را متواتر می داند ومی نویسد:
روايات متواتر رسيده كه امام علي عليه السلام پيش از فرا رسيدن زمان وفات، از شهادت خود خبر دادند و از حوادثي كه در زمان كشته شدن شان رخ مي دهد و به سبب ضربتى كه بر سرش وارد مي آيد، شهيد از دنيا مي رود و خون سرش محاسنش را خضاب (و رنگين) مي نمايد، خبر داد و چنان شد كه فرمود.
الارشاد، شیخ مفید،ج1،ص319
شیخ کلینی رحمة الله علیه در اصول کافی آورده است:
ابو الطفيل مي گويد: روزى كه ابو بكر مرد من بر سر جنازهاش حاضر بودم و زمانى كه با عمر بيعت كردند حضور داشتم، كه على بن ابى طالب عليه السلام)گوشه اى نشسته بود جوانى يهودى و خوش صورت، با نيكو لباس كه از اولاد هارون (وصى موسى) بود، وارد شد و بالاى سر عمر ايستاد و گفت: يا امير المؤمنين! آيا تو دانشمندترين اين امت به كتابشان و امر نبوت پيغمبرشان هستي؟ عمر سرش را پائين انداخت … و گفت: دامن اين جوان را بگير. يهودى گفت: اين جوان كيست؟ عمر گفت: او على بن ابى طالب است. يهودي (به امام علي عليه السلام) عرض كرد: جانشين محمد چند سال پس از او زندگى ميكند؟ آيا ميميرد يا کشته مي شود؟.
على عليه السلام فرمود: اى هارونى او بعد از پيغمبر 30 سال زندگى مي كند بدون يك روز كم و زياد سپس ضربتى به اينجا- يعنى به فرق سرش- وارد مي آيد و محاسنش از خون فرقش رنگين مي شود.
اصول کافی، شیخ کلینی ره ،ج1،ص529
شیخ صدوق رحمة الله علیه نیز در کتاب توحید خود آورده است که:
ابوحيان از پدرش - که در روز صفين و بعد آن با امام علي عليه السلام بود - نقل مي کند: زماني كه حضرت على بن ابى طالب عليه السلام لشكر را ترتيب مي داد و معاويه رو به آن حضرت آورد در حالى كه بر اسب خود سوار بود و على عليه السلام بر اسب رسول خدا صلي الله عليه وآله كه مرتجز نام داشت سوار بود و خنجر رسول خدا صلي الله عليه وآله در دستش و شمشيرش را كه ذو الفقار نام داشت، حمايل كرده بود، مردى از اصحابش عرض كرد يا امير المؤمنين مواظب خودت باش ما ميترسيم كه اين ملعون تو را غافل كند و ناگاه بكشد. على عليه السلام فرمود: اين مطلبي كه گفتي درست است [نامردي معاويه و ملعون بودن او] معاويه دين ندارد از همه ستمكاران بد بختتر و ملعون ترين فردي است كه بر امامان هدايتگر خروج مي كند، و ليكن بهترين محافظ، زمان مرگ است [اجل و مرگ زمان مشخصى دارد و مرگ من اكنون نيست و به دست او نيست]. هيچ يك از مردم نيست مگر آنكه فرشتگانى همراه او هستند و از او محافظت مي كنند تا در چاه نيفتند و يا ديوارى بر سر او فرود نيايد يا اتفاق بدى برايش پيش نيايد؛ اما هر گاه زمان مرگ وي برسد فرشتگان كنار مي روند و بين او و حادثه اي قرار است برايش اتفاق بيفتد، مانع نمي شوند. من نيز هر گاه زمان اجلم فرا برسد، بدبختترين فرد امت، اين [محاسنم] را از اين [خون سرم] رنگين مي كند. حضرت به محاسن و سر مبارك خود اشاره فرمود و فرمود اين پيماني است محكم و بسته شد و وعدهاي است كه دروغ نيست.
توحید، شیخ صدوق،ص367
وروایات بسیار دیگر .
بنابر روایات فوق دانستيم که امام علي عليه السلام علاوه بر آنکه از اصل شهادت خود مطلع بود، از جزئيات آن همانند زمان و مکان شهادت نيز اطلاع کامل داشت.
حال سوال اینجاست که با توجه به آنکه مطابق آموزه هاي شريعت، حفظ جان واجب است، اين پرسش مطرح است، چرا امام علي عليه السلام با علم کامل به زمان و مکان شهادتش، به مسجد رفت و شهيد شد؟ بلکه آن حضرت بايد مسجد نمي رفت يا لااقل افرادي را به عنوان محافظ مي گمارد تا از مرگ در امان بماند.
چنانکه گذشت علم امير مؤمنان عليه السلام به شهادت، محصول روايات فراوان است كه حتي برخي از گزارشهاي اهل سنت، از اين امر حکايت دارد. از طرفي اين پرسش سابقه کهن دارد و همان طور که در ادامه مي آيد، از برخي ائمه عليهم السلام نيز پرسيده اند و اهل بيت عليهم السلام قرنها پيش پاسخ داده اند و آنچه از روايات امامان معصوم عليهم السلام استفاده مي شود اين است که امير مؤمنان عليه السلام تسليم فرمان خداوند و قضا و قدر الهي است و رفتن آن حضرت به مسجد و شهادت ايشان در راستاي تحقق اين مسأله است و علم ايشان نيز تغييري در اصل مساله ايجاد نمي كند زيرا علم پيامبر و امامان عليهم السلام گاهي به حوادث حتمي و تغيير ناپذير تعلق ميگيرد. بنابراين، برخي از چيزهايي كه آن بزرگواران به آنها علم دارند، همان چيزهايياند كه بيگمان تحقق خواهند يافت. بنابراين، اين علم در حوادث تغييري پديد نميآورد و نميتوان سرنوشت چيزي را با آن تغيير داد و مطابق برخي از روايات پيشين، اين وعده الهي حتمي است و دروغ نيست. «عَهْداً مَعْهُوداً وَ وَعْداً غَيْرَ مَكْذُوبٍ» .
امام رضا علیه السلام در پاسخ به حسن بن جهم که:(امير المؤمنين عليه السلام قاتل خود را شناخته بود و مي دانست كه در چه شبى و در چه مكانى كشته مى شود و چون صداي مرغابي ها را در خانه شنيد، فرمود: اينها صيحه ي زنانى است كه نوحه گرانى پشت سر دارند. و چون ام كلثوم به ايشان عرض كرد «كاش امشب در خانه نماز بخوانى و براى نماز جماعت ديگرى را بفرستى»، ايشان نپذيرفت و در آن شب بدون سلاح در رفت و آمد بود در صورتى كه مي دانست ابن ملجم- لعنه اللَّه- او را با شمشير مي كشد و اقدام به چنين كارى جايز نيست.) فرمودند:
آنچه گفتى درست است ولى به ايشان اختيار داده شد و خودش اختيار فرمود كه در آن شب مقدرات خداى عز و جل اجرا شود.(الکافی،شیخ کلینی،ج1،ص259).
بر اساس اين روايت، در آن شب خداوند آن حضرت را امتحان نمود و به امير مؤمنان عليه السلام اختيار داده شد كه زندگي در دنيا و يا شهادت را اختيار كند «وَ لَكِنَّهُ خُيِّرَ»؛ اما امام عليه السلام از آنجايي كه تسليم محض خداوند و مشتاق لقاي الهي است، شهادت را اختيار نمود.
در گفتگوی میان حمران وامام باقرعلیه السلام در این زمینه نیز آمده است:
حمران به امام باقر عليه السلام عرض كرد: قربانت گردم به من خبر دهيد كه موضوع نهضت امير مؤمنان و امام حسن و امام حسين عليهم السلام و قيام شان و اقامه دين خداوند و مصيبتهائى كه ديدند، و كشته شدن بدست طغيانگران و پيروزى آنها بر ايشان تا آنجا كه كشته شدند و مغلوب گشتند، چگونه بود؟
امام باقر عليه السلام فرمود: اى حمران: خداى تبارك و تعالى آن مصيبتها را بر ايشان مقدر كرد و حكم فرمود و امضا نمود و حتمى ساخت و سپس اجرا كرد (پس همه آن مصيبات با علم و اجازه خدا بوده) و امير مؤمنان و امام حسن و امام حسين عليهم السلام از روى بصيرت و دانشى كه در قبل از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله دريافته بودند قيام كردند و هر كس از خاندان ما هم كه خاموشى گزيد، از روى علم بود [با اينكه علم داشتند، خاموشي گزيدند زيرا تسليم اراده الهي بودند.].(همان منبع،ص281)
در روایت دیگری نیز از قول امام صادق علیه السلام آورده اند:
حريز مي گويد: به امام صادق عليه السلام عرضه داشتم قربانت گردم، با وجود احتياجى كه مردم به شما دارند چقدر عمر شما اهل بيت عليهم السلام كوتاه و اجل شما به يكديگر نزديك است؟
امام عليه السلام فرمود: براى هر يك از ما صحيفه و مكتوبى است كه آنچه در مدت عمرش راجع به برنامه كارش احتياج دارد در آن نوشته شده است وقتي اوامر و دستوراتي كه به امام شده، پايان يابد، امام مي فهمد كه اجل او رسيده است. سپس پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نزد او مي آيد و او را از وفاتش مطلع مي سازد و درجاتش را كه نزد خداست به او گوشزد مي كند.(همان،283)
درنتیجه آنچه از این روایات می توان برداشت کرد اینست که علاوه بر اينكه اراده الهي به شهادت امير مؤمنان عليه السلام تعلق گرفته بود، خداوند ايشان را امتحان نمود و بين زندگي دنيا و شهادت مخير ساخت و آن حضرت لقاء خداوند را انتخاب كرد.