گاهی اوقات مشاهده می شود که طرفداران مکتب اهل بیت علیهم السلام متاسفانه با اسناد به ابوهریره روایاتی را نقل می کنند ، بدون توجه به اینکه هویت راوی چیست؟ آیا از نظر شیعه موثق است وروایات وی مورد قبول علماء شیعه هست یا نه؟
البته برخی این روایات در کتب معتبر شیعه هم آمده است که صرفا جنبۀ نقل روایت را دارد ولی از قبول آن حرفی به میان نیامده.
ابوهریره یکی از آن افرادی است که به دلایل مختلف نزد علماءشیعه اعتباری ندارد که در ذیل به بررسی آن می پردازیم.
به شش دلیل روایات ابوهریره مردود است و از درجه اعتبار ساقط است:
1- ابن اثیر در حوادی سال 23، در کتاب تاریخ و ابن ابی الحدید در جلد سوم شرح نهج البلاغه صفحه 104 نقل کرده اند:
چون عمر بن الخطاب در سال 21 هجری قمری ابوهریره را والی بحرین نمود به او خبر دادند که ابوهریره مال بسیاری جمع نموده و اسبهای زیادی خریده و لذا در سال 23 هجری قمری او را معزول نمود، همین که خدمت خلیفه رسید، خلیفه گفت:
یا عدو الله و عدو کتابه اسرقت مال الله؟؛
ای دشمن خدا و دشمن کتاب خدا آیا دزدی نمودی مال خدا را؟، ابوهریره گفت: هرگز دزدی نکردم بکله عطایای مردم به من بوده است!!
و نیز ابن سعید و ابن حجر عسقلانی * و ابن عبدریه در عقدالفرید ج اول نوشته اند که: خلیفه گفت: ای دشمن خدا وقتی تو را والی بحرین نمودم کفش و نعلینی بپا نداشتی اینک شنیده ام اسبهائی به هزار و ششصد دینار خریداری نمودی، از کجا آوردی؟!
ابوهریره گفت: عطایای مردم است که نتایج آن بسیار گردیده، خلیفه متغیر گردید و از جا برخاست آنقدر تازیانه بر پشت او زد تا خون آلود شد آنگاه امر کرد ده هزار دینار که از بحرین ذخیره نموده بود از او گرفته و تحویل بیت المال دادند.
2- ابن ابی الحدید می نویسد:
قال ابوجعفر (الاسکافی): ابو هریره مدخول عند شیوخنا، غیر مرضی الروایه، ضربه عمر بالدره، و قال: قد اکثرت من الروایه احری بک ان تکون کاذبا علی رسول الله (ص)؛
ابوجعفر اسکافی (شیخ معتزله) گفته است: ابوهریره در نزد شیوخ ما مدخول است (از حیث عقل) و روایت او مورد رضا و قبول ما نمی باشد و عمر او را تازیانه زد و گفت: در روایت زیاده روی نموده ای و تو سزاوار آن هستی که به رسول خدا (ص) نسبت دروغ بدهی (یعنی: ناجنسی مثل تو بایدم به پیامبر (ص) دروغ ببندد).
ابن عساکر در تاریخ کبیر و متقی هندی چنین نقل کرده اند:
عمر به ابوهریره تازیانه زد و زجرش نمود و از نقل حدیث از پیامبر اسلام منعش نمود و گفت: چون زیاد از پیامبر (ص) روایت نقل میکنی و تو سزاوارتری از اینکه از طرف آن حضرت دروغ بگوئی (یعنی مثل تو ناجنسی بایدم از قول آن حضرت دروغ بگوید) لذا باید نقل حدیث از آن حضرت را ترک کنی و الا تو را به سرزمین «دوس» (قبیله ای است در یمن که ابوهریره از آن جا بوده) می فرستم و یا به سرزمین بوزینگان (کوهستانی که بوزینگان در آن جا زیادند) می فرستم.
3- ابن ابی الحدید از استاد و شیخ خود ابوجعفر اسکافی نقل نموده که امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) فرمود:
الا ان اکذب الناس، اوقال: اکذب الاحیاء علی رسول الله (ص)، ابو هریره الدوسی؛
آگاه باشید «دروغگوترین مردم به رسول خدا (ص)» یا فرمود: آگاه باشید که «دروغگوترین زندگان بر رسول خدا (ص)» همانا ابوهریره دوسی [6] می باشد.
4- ابن قتیبه دینوری ،حاکم ، ذهبی و مسلم درباره ابوهریره همگی نقل کرده اند که عایشه ام المؤمنین او را مکرراً رد نموده و می گفت: «ابوهریره کذاب است و از قول رسول الله (ص) بسیار جعل حدیث می نماید.»
5- از میان علماء اهل سنت طبری و ابن اثیروابن ابی الحدید معتزلی و سمهودی و ابن خلدون و ابن خلکان، هنگامی که حمله بسربن ارطاه به اهل یمن را نقل کرده اند نوشته اند که:
هنگامی که معاویه بن ابی سفیان «بسر بن ارطاه» خونخوار را برای سرکوبی اهل یمن به همراهی چهار هزار مرد جنگی شامی فرستاد، آن ها از طریق مدینه روانه شدند و در شهرهای مدینه و مکه و طائف و تباله (که شهری در تهامه است) و نجران و قبیله ارحب (که از قبائل همدان بود) و صنعا و حضرموت و اطراف آن منتها درجه اهانت و قتل عام و ستم را اعمال نمودند و به پیر و جوان شیعیان رحم نکردند، حتی دو طفل صغیر عبیدالله بن عباس پسر عموی پیامبر (ص) را که از طرف علی (ع) والی مدینه بود سر برید، تا آن جا که شماره کشته شدگان را «سی هزار» نفر نوشته اند!!
در این کشتار «ابوهریره» همراه آن ها بود و هنگامی که لشکریان به سمت مکه رفتند ابوهریره در آن جا ماند و از طرف معاویه به جبران این خدمت گذاری والی مدینه شد.
اکنون سئوال اینست که مگر ابوهریره این روایت را از رسول خدا (ص) نشنیده بود که فرمود:
من اخاف اهل المدینه ظلما اخافه الله و علیه لعنه الله و الملائکه و الناس اجمعین؛
هر کس اهل مدینه را از روی ستم و ظلم بترساند، خداوند او را بترساند و لعنت خداوند متعال و ملائکه و تمام مردم بر او باد.
این روایت را احمد حنبل در مسند، و سمهودی در تاریخ المدینه و سبط بن جوزی نقل کرده اند پس چگونه ابوهریره در لشکری شرکت نمود که آن همه ظلم و ستم کردند و در اهل مدینه ایجاد ترس نمودند و خانه ابوایوب انصاری به آتش کشیده شد.
علاوه: مخالفت نمود با خلیفه بر حق و وصی رسول خدا (ص) که اهل سنت ایشان را از خلفاء راشدین می دانند، لذا سئوال می کنیم آیا روایت کسی که با خلفاء راشدین می جنگد و در کشترای وسیع شرکت می کند صحیح و مورد قبول است؟!!
آیا کسی که عایشه او را کذب می داند، و عمر بن الخطاب دو مرتبه به او تازیه می زند و او را کذاب دانسته و ممنوع الحدیث می کند و امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) او را دروغگوترین مردم به رسول خدا (ص) می داند روایاتش مورد قبول است؟! و اگر جواب منفی است پس چرا علماء اهل سنت از یک طرف چنین مطالبی را در تاریخ خود نقل می کنند و به آن اذعان دارند و لکن از طرفی روایات ابوهریره را نقل کرده اند و برای او «رضی الله عنه» را متذکر می شوند، به راستی که این تناقضی آشکارست و در میان اهل سنت چنین مواردی لاتعد و لا تحصی می باشد!!
6- از جمله دلائل بر رد روایات ابوهریره دوسی دوگانگی و نفاق او نسبت به امیرالمؤمین علی بن ابیطالب (ع) است چنانکه زمخشری در کتاب ربیع الابرار و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه نقل کرده اند ابوهریره در بعضی از روزها در صفین نماز را به امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) اقتدا می کرد ولی همیشه حاشیه نشین سفره چرب معاویه هم بود و هنگامی که از این دو حالت از او سئوال می کردند می گفت:
مضیره معاویه ادسم، و الصلوه خلف علی افضل؛
مضیره و طعام معاویه چرب تر، و نماز پشت علی (ع) افضل است، با توجه به این شش مطلب که از نظر شما خوانندگان محترم گذشت باید بگویم که: ما آن ابوهریره ای را انتقاد می نماییم که عمر بن الخطاب، و عایشه، و کبار از صحابه و تابعین و اکابر از شیوخ و علماء معتزله و حنفی ها او را انتقاد نموده و مردود می خوانده اند.
ما آن ابوهریره ای را انتقاد می نماییم که مولانا امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) و ائمه طاهرین (ع) که عدیل القرآن هستند او را کذاب و مردود خوانده اند.
ما آن ابوهریره ای را انتقاد می کنیم که شکم پرست بوده و با علم به افضلیت امیرالمؤمنین تقویت جعل احادیث او، امام المتقین و خلیفه المسلمین را (که اهل تسنن ایشان را یکی از خلفای راشدین می دانند) سب و لعن می نمایند.
و اما کعب الاحبار:
ابن سعد، بخاری و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه ج 1 ص 240، و ج 2 ص 375 و یعقوبی در تاریخ خود ج 2 ص 148 و مسعودی در مروج الذهب ج 1 ص 438، و دیگران از اکابر علماء اهل سنت مشروحاً جریان تبعید ابوذر توسط عثمان و نیز درگیری ابوذر با کعب الاحبار را نقل نموده اند، و نوشته اند:
در سال 17 هجری (یعنی هفت سال بعد از رحلت رسول خدا «ص») در عصر خلافت عمر بن الخطاب شخصی به نام «کعب الاحبار» مسلمان شد او در زمان عمر ملازم او بود و بعدها مشاور عثمان گردی، در یکی از مجالس کعب الاحبار از خود فتوی صادر نمود و ابوذر راستگو که در جلسه حاضر بود اعتراض کرد و کارشان به حدی بالا گرفت که ابوذر با عصا بر سر کعب الاحبار کوبید و سخت در برابر عثمان ایستادگی نمود، هنگامی که عثمان سرسختی ابوذر را مشاهده کرد دستور داد که ابوذر را به شام تبعید کنند. اکنون این سئوال مطرح است که مگر طبق روایت نبوی ابوذر «راستگوترین مردمان» نیست؟ احمد حنبل و نیز حاکم در مستدرک ج 3 ص 342 وایت کرده اند:
قال رسول الله (ص): ما اضلت الخضراء علی رجل اصدق لهجه من ابی ذر؛
رسول خدا (ص) فرمود آسمان سایه نیفکنده بر مردی که راستگوتر از ابوذر باشد.
پس چگونه هنگامی که ابوذر راستگو، با نقل روایت و صدور فتوی از جانب کعب الاحبار به حدی غضبناک می شود که او را می زند ما موافق کعب الاخبار باشیم؟
و آیا این مصداق بارز یک بام و دو هوا نیست که از یک طرف ابوذر را راستگوترین بدانیم و از طرفی از جانب کسی که وی با او مخالفت سختی کرده روایت نقل کنیم؟
ما برای رد کلام کعب الاحبار و عدم قبول روایات او به همین مقدار بسنده می کنیم، برای توضیح بیشتر به کتب رجالی مراجعه بفرمایید.
آری بسیاری از اسرائیلیات توسط همین کعب وارد کتب اهل سنت شد.
مرکز جهانی اطلاع رسانی ال البیت