وصيت امام به مؤمن الطاق
اي پسر نعمان!
- از مراء و لجبازي دور باش كه عمل تو را تباه ميسازد
- و از جدال و كشمكش بپرهيز كه تو را هلاك گرداند
- و از ستيزه جوئيهاي فراوان بپرهيز كه تو را از خدا دور ميكند.
مردمي در زمان گذشته وجود داشته اند كه سكوت را تمرين ميكردند و شما سخن گفتن و حرف زدن را ياد مي گيريد.
جمعي از پيشينيان به قصد عبادت و بندگي، ده سال سكوت مي كردند و خود را بدين وسيله مي آزمودند كه اگر دراين آزمايش سرافراز بيرون مي آمدند، خود را اهل تعبد وبندگي مي دانستند، والا مي گفتند: من كجا و بندگي خدا كجا؟ مي گفتند: كسي نجات پيدا مي كند كه از گناه و لغزش و حرف زشت كاملاً بپرهيزد و سكوت نمايد و در دولت باطل، برآزار و اذيت، شكيبا باشد. اينان برگزيدگان، خالصان و دوستان واقعي خدايند و مؤمنان راستين همينانند. به خدا سوگند، اگر يكي از شما در راه خدا زميني پر از طلا احسان كند اما به برادر ايماني خود حسد ورزد، با همين طلاها بدنش داغ خواهد خورد و كيفر خواهد ديد.
- اي پسر نعمان! هر كس از او چيزي سؤال شود و با اينكه (اجمالاً) ميداند ولي بگويد نميدانم، بدون شك با مسائل علمي منصفانه برخورد كرده است. و مؤمن در جائي كه نشسته است، دچار وسوسه حسد ميشود؛ ليكن وقتي بلند شد و رفت، حسد و كينه هم از بين ميرود.
- اي پسر نعمان! اگر ميخواهي دوستي برادر ديني تو برايت خالص باشد با او مزاح نكن؛ لجبازي، فخر فروشي و ستيزه نيز منما. دوستت را از همه اسرار و رازهايت آگاه مساز، بلكه به همان اندازه كه اگر دشمن تو آگاه گردد، نتواند ضرر و زياني به تو بزند؛ چون دوست هم ممكن است روزي دشمن شود.
اي پسر نعمان! بلاغت نه با تيز زباني و تندگوئي است و نه با پر حرفي بلكه فقط به معني توجه داشتن و دليل محكم آوردن است.