امام حسن مجتبی(ع) وپایین کشیدن ابوبکر از منبر،درمنابع اهل سنت
در منابع اهل سنت در مورد عظمت مقام وشخصیت حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام) روایاتی از حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه وارد شده است از جمله:
1-هر كسي حسن و حسين را دوست داشته باشد مرا دوست دارد :
حدثنا عبد الله حدثني أبي ثنا أبو أحمد ثنا سفيان عن أبي الحجاف عن أبي حازم عن أبي هريره قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم من أحبهما فقد أحبني ومن أبغضهما فقد ابغضني يعني حسنا وحسينا.
پيامبر اكرم فرمودند : هركسي اين دو را دوست داشته باشد ، مرا دوست داشته است و هركسي كه با اين دو دشمن باشد با من دشمن است يعني حسن و حسين .
«مسند الإمام أحمد بن حنبل ، ج 2 ص 288 و ص 440 ؛المعجم الكبير طبرانی، ج 3 ص 48 ؛المستدرك علي الصحيحين ،حاکم نیشابوری، ج 3 ص 182 »
2-دشمن امام حسن و امام حسين عليهما السلام در جهنم است :
أخبرنا أحمد بن جعفر القطيعي ثنا أبو جعفر محمد بن علي الشيباني بالكوفه حدثني أبو الحسن محمد بن الحسن السبيعي ثنا أبو نعيم الفضل بن دكين ثنا الأعمش عن إبراهيم عن أبي ظبيان عن سلمان رضي الله عنه قال سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول الحسن والحسين ابناي من أحبهما أحبني ومن أحبني أحبه الله ومن أحبه الله أدخله الجنه ومن أبغضهما أبغضني ومن أبغضني أبغضه الله ومن أبغضه الله أدخله النار هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين ..
سلمان فارسي گفت : از پيامبر شنيدم كه فرمود : حسن و حسين دو فرزند من هستند . هر كه اين دو را دوست داشته باشد ، مرا دوست داشته است و هر كس مرا دوست داشته باشد خدا را دوست دارد و خداوند او را وارد در بهشت ميكند و هر كسي با آن دو دشمن باشد ، با من دشمن است و هر كس با من دشمن باشد با خدا دشمن است و خدا او را در آتش جهنم مي اندازد .
اين حديث صحيح بنابر شرط بخاري و مسلم صحيح است .
المستدرك علي الصحيحين ، ج 3 ص 181
3-امام حسن و امام حسين عليهما السلام آقاي جوانان بهشتي اند :
حدثنا أبو الأحوص عن أبي إسحاق عن علي قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم الحسن والحسين سيدا شباب أهل الجنه.
پيامبر خدا فرمودند : حسن و حسين آقاي جوانان بهشتي اند .
مسند الإمام أحمد بن حنبل ، ج 3 ص 3
سنن ابن ماجه ، محمد بن يزيد أبو عبدالله القزويني،ج 1 ص 44
در حديثي ديگر آمده است :
حذيفه بن يمان مي گويد : همراه پيامبر نماز مغرب را خواندم و سپس ايستادند و نماز عشاء را خواندند ، سپس ايشان خارج شدند و من همراه ايشان بودم ، پيامبر فرمود : ملكي بر من وارد شد و از جانب خدا اجازه داشت و بر من سلام كرد و به من بشارت داد كه : حسن و حسين آقاي جوانان بهشتي اند .
الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار ، أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبه، ج 6 ص 378 .
روزى معاويه ، امام حسن مجتبى عليه السلام را مورد خطاب قرار داد و گفت : من از تو بهتر و برتر هستم .
حضرت فرمود: آيا دليل و شاهدى بر مدّعاى خود دارى ؟
معاويه پاسخ داد: بلى ؛ چون اكثريّت مردم موافق با من هستند و اطراف من رفت و آمد دارند، در حالى كه هيچ كسى با تو نيست مگر افرادى اندك و ناچيز.
امام مجتبى عليه السلام اظهار داشت : افرادى هم كه اطراف تو قرار گرفته اند، دو دسته اند:
يك دسته فرمان بر و مطيع ، و دسته اى ناچار و مضطرّ مى باشند.
پس آنهائى كه از روى ميل و رغبت پيرو تو مى باشند، همانا مخالف خدا و رسول و معصيت كار هستند؛ و آنهائى كه از روى ناچارى با تو مى باشند، در پيشگاه خدا معذور خواهند بود.
سپس افزود: اى معاويه ! من نمى گويم از تو بهترم ، زيرا فضايل پسنديده اى در تو وجود ندارد، همان طورى كه خداوند تو را به جهت كارهايت از فضائل و معنويت پاك گردانده است ؛ و مرا از زشتى ها و رذائل پاك و منزّه ساخته است .
روايت شده كه مردم در زمان امير المؤمنين على عليه السّلام گفتند: از امام حسن علیه السلام سخنرانى و دانشى به ظهور نرسيده است؟
اين مقاله بگوش على عليه السّلام رسيد، آن بزرگوار به امام حسن علیه السلام فرمود:
«اى پسرك عزيز من! مردم درباره تو چيزهائى ميگويند كه بر خلاف واقع است، پس تو هم برو بالاى منبر، سخنرانى كن و بياناتى ايراد نما تا مردم بشنوند!.»
آنگاه امام حسن عليه السّلام بالاى منبر رفت، حمد و ثناى خدا را بجاى آورد، مردم را يادآور نعمتهاى خدا كرد و فرمود:
«أيّها الناس حقّا كه امير المؤمنين على عليه السّلام باب حطّه بنى اسرائيل است هر كس داخل آن شود در امان خواهد بود، على عليه السّلام نظير كشتى نوح است، كسى كه خود را به آن برساند نجات خواهد يافت و كسى كه تخلّف نمايد غرق و هلاك خواهد شد، خدا كسى را (از على) دور نكند مگر آن كسى كه در راه تاريك و گمراهى ميرود، آنگاه از منبر فرود آمد.»
بعد از آن على عليه السّلام بلند شد، ميان دو چشم امام حسن را بوسيد و اين آيه را تلاوت كرد:
«ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»(ال عمران/30) .
ترجمه اثبات الوصیه لعلی بن ابی طالب،علی بن حسین مسعودی ومحمدجواد نجفی ،ص295.
روزی معاويه در مدينه طيبه ديد گروه زيادى از قريش در اطراف امام حسن اجتماع نموده اند و آن حضرت را احترام مي نمايند، اين موضوع باعث حسودى معاويه شد، لذا ابو الاسود دوئلى و ضحاك بن قيس فهرى را خواست و با ايشان راجع به امام حسن مشورت كرد و گفت: من در نظر دارم سخنانى به امام حسن بگويم.
ابو الاسود به معاويه گفت: گر چه رأى تو افضل است ولى در عين حال من مي گويم:
مبادا به امام حسن سخنى بگوئى! زيرا تو هيچ سخنى به امام حسن نخواهى گفت مگر اينكه شنوندگان خواهند گفت: حسودى ميكنى، و بدين سبب مقام امام حسن بالا خواهد رفت. در صورتى كه امام حسن عليه السّلام جوانمردى است عادل كامل و از هر كسى حاضرجوابتر، من خائفم از اينكه بنحوى جواب سخنان تو را بگويد كه تو را بكوبد و عيوب و ننگهاى تو را واضح و روشن نمايد.
پس بنا بر اين: هر سخنى كه تو نسبت به آن حضرت بگوئى براى او فضيلت و برترى و براى تو فضيحت و سرزنش خواهد بود. آرى مگر اينكه تو عيب و نقطه ضعفى در ادب از امام حسن بگيرى، يا اينكه راجع بحسب و نسب آن حضرت عيبجوئى نمائى، در صورتى كه حسب و نسب آن بزرگوار پاك و پاكيزه است و از نسب خاص و خالص و لب و لباب عرب ميباشد. امام حسن شخص كريمى است از عرب كه مردم تابع وى هستند، وى از عنصر طيب و طاهر عرب است. اى معاويه! مبادا اين منظورى را كه دارى انجام دهى!!
سپس ضحاك بن قيس فهرى شروع به سخن كرد و گفت:
اى معاويه! اين تصميمى را كه در باره امام حسن دارى انجام بده و بلاى خود را از سر او منصرف
منماى! اگر تو امام حسن را با سخنان تيز و تند و جواب محكم خود سركوب نمائى آنچنان در مقابل تو ذليل مى شود كه شتر پير رام گردد!
معاويه گفت: من منظور خود را انجام خواهم داد.
موقعى كه جمعه فرا رسيد معاويه بر فراز منبر رفت و پس از اينكه حمد و ثناى خداى را بجاى آورد و بر پيامبر اعظم اسلام درود فرستاد حضرت على بن ابى طالب علیه السلام را مورد نقص قرار داد و گفت: