شوق پرواز
اكنون پدرش در جوار رحمت حق جای گرفته بود، هفت روز بود كه ناله فاطمه عليها السّلام آرام نمى شد. هر روزى كه مى گذشت گريه حضرت زهرا از روز گذشته بيشتر مى شد، در ميان اهل زمين و اصحاب و خويشاوندان و دوستان كسى نبود كه حزن و غم و اندوه وى از بانوى من فاطمه زهرا شديدتر باشد. غم و غصه بانوى من همچنان زياد مى شد و گريه اش شدّت مى گرفت.در روز هشتم فاطمه كليه غم و اندوه درونى خود را ظاهر كرد و به علّت كم طاقتى خارج شد و فرياد كشيد، گويا با دهان مبارك پيامبر سخن مى گويد. حضرت فاطمه پس از فوت پدر بزرگوارش مدت بيست و هفت روز اين برنامه را انجام مى داد، آنگاه مريض شد … .( زندگانى حضرت زهرا عليها السلام( ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى،ص609)
او به سختی بيمار شده بودو خوب می دانست كه اين بيماری مقدمه مرگ او است.
فاطمه علیها سلام فرمود: اى ابو الحسن! من امروز خواب ديدم كه پدر بزرگوارم در ميان قصرى ازجواهرات سفيد است، چون مرا ديد فرمود:«والله اني لاشد شوقا منك الي لقائك»دخترم! نزد من بيا، زيرا من مشتاق تو هستم.
گفتم: پدر جان! به خداوند سوگند كه من بيشتر شوق ملاقات تو را دارم.
پدر فرمود: تو امشب نزد من خواهى بود.
گفتار پدرم هميشه راست است و به وعده خود وفا خواهد كرد.(همان)