شفای مرحوم كلباسی
مرحوم كلباسي (ره) در كتابش راه طاعت و بندگي فرمود:
در ماه ذي الحجه 1379 در اصفهان از پله افتادم و استخوان وَرِك شكست و لذا مدتي در بيمارستان آقاي رحيم زاده بودم ودكترها مرا از بهبودي مايوس نمودند.
عازم مشهد شدم چون بتهران رسيد بمناسبت دوستي كه با حاج عبدالله مقدم در تهران داشتم به بيمارستان بازرگانان رفتم و مدتي تحت پذيرائي و معالجه بودم كه دكتر معالجم دكتر مسعود بود تا پس از يك هفته دكتر اظهار داشت كه معالجه شما منحصر بيكي از اين دو راه است. يا صد هزار ريال براي حلقه اي از طلا بدهيد و يا شصت هزار ريال بدهيد براي ورود استخواني از آمريكا تا بهبودي حاصل شود.
چون جناب زبدةالعلماء و الفضلاء آقاي شيخ محمد تقي فلسفي زيد افضاله خبردار شدند با حقر پيغام دادند كه هر طور ميل شما باشد يكي از اين دو عمل انجام داده شود و اگر از لحاظ پول در زحمت باشيد دوستاني در تهران حاضرند كه وجه را پرداخت كنند.
من در پاسخ پس از تشكر و امتنان گفتم قدرت بر تحمل چنين عمل را ندارم باز صبح فردا دكتر مسعود اظهار داشت كه من كاملاً ميدانم كه شما از علماء فعّاليد حيف است كه تا آخر عمر در كنار خانه افتاده باشيد و خوب است بيكي از دو معالجه تن در دهيد پس من در فكر بودم تا اينكه شب پس از خوردن شام چون خود را قادر بر تحمل يكي از اين دو عمل نديدم متوجه حضرت رضا (عليه السلام) شدم و بسيار گريه كردم و عرض كردم:
اي آقا در جناب تو خصيصه ايست كه در آباء عظام و فرزندان گرامت نيست و آن اين است كه آن قدر كرامات و خوارق عادات كه از قبر مباركت ظاهر شده از هيچ يك از آنان آشكار نگشته چه شود كه امشب نظري باين غريب دور از وطن بفرمائيد.
آنانكه خاك را بنظر كيميا كنند
آيا شود كه گوشه چشمي بما كنند
پس از گريه و التجاء بحضرت رضا (عليه السلام) بخواب رفتم و آن بزرگوار را در عالم رويا زيارت كردم و ديدم جماعتي در عقب آنحضرت بودند كه من ايشان را نشناختم و آنحضرت بمن فرمود:
كلباسي تو خوب شدي تا اين را فرمود از شدت فرح از خواب بيدار شدم و ملتفت شدم كه درد پاي من قدري ساكت شده وميتوانم برخيزم ولي برنخاستم تا صبح شد و آقاي دكتر مسعود آمد و گفت بنا بر چه شده؟ گفتم از عمل منصرف شده ام و حال مي توانم راه بروم.
گفت نمي تواني، من فوراً از تخت پائين آمدم و روي تخت نشستم دكتر تعجب كرد و گفت عكس برداشتند و پس از عكس برداري از جراحي منصرف شد و من همان وقت به جانب مشهد مقدّس حركت نمودم و چون بمشهد رسيدم دوستان مرا به بيمارستان آمريكائيها بردند و هزار ريال دادند تا پس از چهار روز عكس برداري گفتند شما آثار شكستگي نداريد و اگر بوده بهبودي يافته و پول را هم برگردانيدند و همان روز بمنزل آمدم و فرداي آن روز حضرت حجةالاسلام آقاي چهل ستوني كه از تهران بزيارت مشرف شده بودند بعيادت من آمدند و فرمودند شما چرا بزودي از تهران حركت كرديد، گفتم بجهت اين خواب و بعد از اين خواب حال تحمل در من نماند و حركت كردم.
ايشان اصرار كردند كه به بيمارستان حضرت رضا (عليه السلام) بروم لذا به آن بيمارستان رفتم نزد دكتر بولوند كه اول دكتر در شكسته بندي است و او گفت شكستگي استخوان اصلاح شده است فقط بايستي مدتي استراحت نمائيد خواه در منزل و خواه در بيمارستان و من بواسطه اشتغالات علمي منزل را اختيار كردم.