ز ی ن ب
اگر زینب سلام الله علیها نبود؟؟؟؟؟؟؟؟؟
*** اگرزينب نبود, سلسله امامت به دست شقي ترين آدمي زادگان در نخستين روزهاي امامت چهارمين امام شيعيان مي گسست و رسالت الهي امامان عليهم السلام در تبيين صحيح و راستين دين محمد صلي الله عليه و آله ناتمام مي ماند .
عباس محمود عقاد، در روايت شاعرانه خويش از كربلا، مي نويسد:
«و آن گاه كه زينب _عليها السلام_ با شنيدن فرمان ابن زياد در به قتل رسانيدن علي بن حسين _عليه السلام_ بي درنگ و قدرتمند خود را به برادرزاده عزيزش و امام معصوم زمانش رسانيد, او را در آغوش كشيد و فرياد مخالفت سرداد و آن چنان ابن زياد و مأمورانش را حيرت زده و مبهوت ساخت كه ناخودآگاه دست از تصميم پليدش كشيد. بدون شك اگر فداكاري زينب نبود، نزديك بود از تنها بر جاي مانده از نسل حسين _عليه السلام_ نيز فقط نشاني از نام او بر زبان ابن زياد ملعون باقي بماند».
*** آری!! زينب عليها السلام آمد تا امروز ما امام زماني حاضر و ناظر داشته باشيم.
نخستين فضيلت در خلاصي امام چهارم عليه السلام از آن زينب است؛ زيرا زينب بود كه در كربلا و كوفه تيغ شمر و ابن زياد را از او دور ساخت. آن گاه كه به سختي دامان زين العابدين عليه السلام را چسبيد و گفت: «سوگند به پروردگار او را مفارقت نخواهم كرد . اگر او را مي كشي مرا هم با او بكش»
محمدجواد مغنيه, متفكر صاحب نام لبناني مي نويسد:
«علي عليه السلام علوم رسول خدا صلي الله عليه و آله را كه مستقيماً از فرستاده الهي دريافت كرده بود، به ذريه و اولاد خويش سپرد و اين علوم از طريق آل و ذريه او به دست ما رسيد».
اين حقيقت بر امويان نيز پوشيده نبود. از اين رو خواستند ذريه علي _عليه السلام_ را نابود كنند و از نسل او زنده اي باقي نگذارند تا همه آثار امام را از هستي ساقط سازند .بهترين دليل اين سخن گفته شمربن ذي الجوشن است كه «فرمان امير عبيدالله بر اين صادر شده است كه همه اولاد حسين كشته شوند».
شمر اين سخن را وقتي گفت كه جهت قتل امام زين العابدين _عليه السلام_ شمشير بركشيده بود. همان هنگام زينب، عمه امام سجاد _عليه السلام_ در ميان آنان قرار گرفت و گفت : «كشته نخواهد شد مگر اين كه من نيز كشته شوم».
از اين سخن شمر مي توان دانست كه چرا حتي طفل شيرخوار حسين _عليه السلام_ را نيز به قتل رساندند. امويان دو سرور اهل بهشت, حسن و حسين _عليهما السلام_ را به قتل رسانيدند و فرزندان حسين _عليه السلام_ را نابود ساختند و از ميان آنان جز زين العابدين _عليه السلام_ از چنگال مرگ نجات نيافت.
نخستين فضيلت در خلاصي امام چهارم عليه السلام از آن زينب است؛ زيرا زينب بود كه در كربلا و كوفه تيغ شمر و ابن زياد را از او دور ساخت. آن گاه كه به سختي دامان زين العابدين عليه السلام را چسبيد و گفت:
«سوگند به پروردگار او را مفارقت نخواهم كرد . اگر او را مي كشي مرا هم با او بكش».
*** زينب(س)ضامن بقاي اسلام
آری، وجود زينب عليها السلام ضامن بقاي اسلام و علوم نبوي و علوي بود و حضورش سلسله ولايت و امامت را از گزند حوادث تلخ و نابودگر مصون داشت. اگر زينب نبود، در زمان بيماري و بستري گشتن امام سجاد عليه السلام مردم چگونه حلال و حرام خدا را مي شناختند و گره از مشكلات شرعي خويش مي گشودند؟!
راستي در زمان اختفاي مصلحت آميز امام چهارم عليه السلام هدايت جامعه به سوي ناب ترين فرامين اسلامي به عهده چه كسي جز زينب عليها السلام بود؟!
شيخ صدوق مي نويسد: «حضرت زينب عليها السلام نيابت خاصي از طرف امام حسين عليه السلام داشت و مردم در مسائل حلال و حرام به او مراجعه مي كردند. از او مي پرسيدند تا اين كه حضرت سجاد عليه السلام بهبود يافت».
اگر زينب نبود, عاقبت حادثه عاشورا چه مي شد؟ اين حادثه چگونه به حماسه مبدل مي گشت؟ آيا در كندوكاو داستان كربلا از نيم روز عاشورا به بعد, صدايي رساتر از صداي زينب عليها السلام و فريادي افشاگرانه تر از فرياد او يافته اي؟!
سرّ ني در نينوا مي ماند اگر زينب نبود كربلا در كربلا مي ماند اگر زينب نبود
*** عمروبن سعدالاشراق, والي مدينه در زمان حكومت يزيد, پس از بازگشت كاروان اسرا به مدينه به يزيد چنين نوشت: «همانا كه وجود او زينب عليها السلام در ميان مردم مدينه اذهان را مي آشوبد. او زني سخنور و عاقل و خردمند است و عزم كرده تا با هوادارانش انتقام خون حسين عليه السلام را بگيرد»
*** در كتاب «احتجاج» طبرسي چنين روايت شده است: «چون زينب عليها السلام دختر علي عليه السلام به جانب مردم اشاره كرد كه ساكت شوند با همان اشاره، نفس ها در سينه حبس شد و زنگ شتران از صدا افتاد. پس شروع به سخن كرد… . مردم، با شنيدن اين سخنانِ ملامت انگيز، حيرت زده و مبهوت گريستند و دست هاي خود را از حسرت و اندوه به دندان مي گزيدند».
اين حقيقت چنان آشكار بود كه كارگزاران ستم پيشه آن زمان نيز زبان به اعتراف گشودند.
عمروبن سعدالاشراق, والي مدينه در زمان حكومت يزيد, پس از بازگشت كاروان اسرا به مدينه به يزيد چنين نوشت: «همانا كه وجود او زينب _عليها السلام در ميان مردم مدينه اذهان را مي آشوبد. او زني سخنور و عاقل و خردمند است و عزم كرده تا با هوادارانش انتقام خون حسين عليه السلام را بگيرد».
و نتيجه آن شد كه از شدت احساس خطر از نشر و تبليغ انديشه عاشوراي حسين عليه السلام تصميم به تبعيد حضرت زينب عليها السلام از مدينه گرفتند.
كمال السيد، در كتاب «زني به نام زينب عليها السلام» مي نويسد: «زني به نام زينب عليه السلام كه در سينه اش قلب علي عليه السلام مي تپيد و در چشمانش فروز زندگي حسين عليه السلام موج مي زد، به كاخ يزيد وارد شد با گام هايي استوار… در برابر اين همه صلابت و سترگي, يزيد و ابن زياد از تخت هايشان فرو افتادند…. . يزيد در مقابل منطق سرخ زينب _عليها السلام_ مثل مگس كوچك و ناچيز شده بود و شايد براي نخستين بار بود كه باور كرد حسين عليه السلام هنوز زنده است. هنوز در كربلا مي جنگد و نزديك است كه به دروازه هاي دمشق برسد».