خشونت ذاتی خلیفۀ دوم درمنابع اهل سنت(قسمت دوم)
شكنجه مسلمانان توسط عمر بن خطاب
نکته جالبی که اینجا وجود دارد و حتی در فیلمی به نام«عمر فاروق» هم این مسئله را خیلی بزرگ کرده اند؛ مسئله خشونت های عمر بود با مسلمانان، قبل از اینکه خودش مسلمان بشود. چون آقای خلیفه دوم، سال نهم یا دهم بعثت مسلمان شده است! و تا آن موقع کافر و بت پرست بوده است! یعنی سال آخر شعب ابیطالب، آقای خلیفه دوم، تازه مسلمان شد.
داستان مسلمان شدن «عمر بن خطاب»، که در این فیلم هم نشان داده می شود، خیلی داستان رقت باری هست. و جالب است که عده ای این داستان غم انگیز را از فضیلت های خلیفه دوم شمرده اند!
1- داستان مسلمان شدن عمر بن خطاب پس از شکنجه خواهر و شوهر خواهر خود
«بیهقی» از «انس بن مالک» نقل می کند:
«خرج عمر متقلد السيف فلقيه رجل من بني زهرة فقال له أين تعمد يا عمر فقال أريد أن اقتل محمدا قال وكيف تأمن من بني هاشم وبني زهرة وقد قتلت محمدا قال فقال له عمر ما أراك إلا قد صبوت وتركت دينك الذي أنت عليه قال أفلا أدلك على العجب إن ختنك وأختك قد صبوا وتركا دينك الذي أنت عليه قال فمشى عمر ذامراً حتى أتاهما وعندهما رجل من المهاجرين يقال له خباب قال فلما سمع خباب بحس عمر توارى في البيت فدخل عليهما فقال ما هذه الهيمنة التي سمعتها عندكم قال وكانوا يقرأون طه فقالا ما عدا حديثا تحدثناه بيننا قال فلعلكما قد صبوتما فقال له ختنه يا عمر إن كان الحق في غير دينك قال فوثب عمر على ختنه فوطئه وطأ شديدا قال فجاءت أخته لتدفعه عن زوجها فنفحها نفحة بيده فدمى وجهها»
روزی عمر بن خطاب در حالی که شمشیر خود را به دوشش افکنده بود، از منزل خارج شد، در راه به مردی از قبیله بنی زهره برخورد کرد. آن مرد به عمر گفت: قصد چه کاری داری؟ عمر گفت: می خواهم محمد را بکشم! گفت: در اینصورت چگونه از دست بنی هاشم و بنی زهره در امان خواهی ماند؟ عمر گفت: به نظر من تو نادان شدی و دین و آئینت را ترک کردی. آن مرد گفت: می خواهی خبر عجیبی به تو بدهم؟ همانا خواهر و شوهر خواهر تو نادان شدند و دین و آئین خود را ترک کردند. عمر در حالی که زیر لب آنها را ملامت می کرد، به سمت خانه خواهرش رفت. وقتی وارد خانه شد شخصی به نام خباب داخل منزل بود که تا صدای عمر را شنید از خانه متواری شد! عمر وارد خانه شد و به خواهر و شوهر خواهرش گفت: این چه صدائی است که از شما می شنوم؟ آنها داشتند سوره طاها را می خواندند. گفتند: با خودمان سخن می گفتیم. عمر گفت: بلکه شما دوتا نادان شده اید. داماد عمر گفت: ای عمر! اگر حقیقت غیر از دین و آئین تو شد، نادانی است؟ عمر به سمت او حمله ور شد و او را به سختی لگدمال کرد. در این حال خواهرش آمد تا از شوهرش دفاع کند، ولی عمر با دستش محکم به صورت خواهرش زد و صورت او را خون و مالی کرد.
(دلائل النبوة بیهقی ج2 ص 219؛ كشف المشكل ابن جوزی ج 1 ص261؛ الأحاديث المختارة، مقدسی ج 7، ص 141؛ تاريخ الإسلام، ذهبی ج 1، ص 174؛ المطالب العالية، ابن حجر عسقلانی ج 17، ص 259؛ البداية والنهاية، ابن کثیر ج3 ص 79)
بعد از این که «عمر»، این کار را کرد، از کار خود پشیمان شد و به آن دو گفت: این چیزی که می خواندید چه بود؟ خواهر و شوهر خواهرش چند آیه از قرآن را برای عمر می خوانند و عمر مسلمان می شود!
جالب است که این داستان قصد کشتن پیامبر و کتک کاری آقای خلیفه دوم را از فضائل ایشان شمرده اند! ما نمی دانیم که آیا قصد قتل پیامبر از فضائل آقای خلیفه دوم است؟ یا درگیریش با داماد مسلمانش فضیلت است؟ خواهر خودش را می زند و خون و مالی می کند، این فضیلت است؟ کجای این داستان فضیلت است؟
تمام کتاب هائی که شرح حال خلیفه دوم را نوشته اند، این داستان قصد ترور و خونریزی را از فضائل ایشان آورده اند! «دلائل النبوه بیهقی» که ابن تیمیه در مورد دلائل النبوه می گوید جزو صحیح ترین کتابهای تاریخی ما است؛ این داستان را آورده است. «مقدسی» که ملتزم است فقط احادیث صحیح را بیاورد، این داستان را نقل کرده است. و مصادر معتبر دیگر که این داستان را جزو افتخارات و فضائل خلیفه دوم نقل کرده اند.
حتی «احمد بن حنبل» هم از قافله عقب نمانده و این داستان را در «فضائل الصحابه» خود آورده و می گوید:
«وقامت اليه فاطمة أخته لتكفه عن زوجها فضربها فشجها»
فاطمه خواهر عمر، بلند شد تا از شوهرش دفاع کند، عمر او را زد و سرش را شکست. (فضائل الصحابة لابن حنبل ج1 ص 279)
2- عمر و ايذای مسلمانان و عامل هجرت به حبشه
روایت عجیبی را «طبرانی» در «المعجم الکبیر» نقل می کند که جالب است در این فیلم «عمرفاروق» هم این صحنه را با آب و تاب نشان دادند. یعنی در تیتراژ اول فیلم این صحنه را مدام تکرار می کنند:
«عبد اللَّهِ بن عَامِرِ بن رَبِيعَةَ عن أُمِّهِ لَيْلَى قالت: كان عُمَرُ بن الْخَطَّابِ من أَشَدِّ الناس عَلَيْنَا في اسلامنا فلما تَهَيَّأْنَا لِلْخُرُوجِ إلى أَرْضِ الْحَبَشَةِ جَاءَنِي عُمَرُ بن الْخَطَّابِ وأنا على بَعِيرِي أُرِيدُ أن أتوجه. فقال: أَيْنَ يا أُمَّ عبد اللَّهِ؟ فقلت: آذَيْتُمُونَا في دِينِنَا فَنَذْهَبُ في أَرْضِ اللَّهِ حَيْثُ لا نُؤْذَى في عِبَادَةِ اللَّهِ. قال: صَحِبَكُمُ اللَّهُ ،ثُمَّ ذَهَبَ. فَجَاءَنِي زَوْجِي عَامِرُ بن رَبِيعَةَ فَأَخْبَرْتُهُ بِمَا رَأَيْتُهُ من رِقَّةِ عُمَرَ فقال تُرَجِّينَ أَنْ يُسْلِمَ فقلت نعم فقال وَاللَّهِ لا يُسْلِمُ حتى يُسْلِمَ حِمَارُ الْخَطَّابِ»
عبدالله فرزند عامر بن ربیعه، از مادرش لیلی نقل می کند که مادرم گفت: عمر بن خطاب از خشمناک ترین افراد بود که به بخاطر مسلمان بودن ما، با ما بد رفتاری می کرد. ما وقتی آماده شدیم که به حبشه مهاجرت کنیم، من در حالی که بر استر خود سوار بودم با عمر برخورد کردم. عمر به من گفت: ای مادر عبدالله! کجا می روی؟ به او گفتم: شما ما را به خاطر دینمان اذیت کردید. ما از مکه می رویم تا کسی ما را در راه عبادت خداوند اذیت نکند. عمر گفت: خدا به همراهتان و سپس از پیش من رفت. وقتی همسرم عامر بن ربیعه آمد از برخورد ملایم عمر به او گفتم. گفت: تو امید داری که عمر مسلمان بشود؟ گفتم: آری. گفت: به خدا قسم هر گاه الآغ خطاب مسلمان شد، عمر هم اسلام می آورد!
(المعجم الكبير ج 25 ص 29؛ فضائل الصحابة لابن حنبل ج1ص 279؛ تاريخ الإسلام ج1ص 181؛ البداية والنهاية ج3 ص 79)
3- عمر بن خطاب و شكنجه مسلمانان به خاطر اسلام
«احمد بن حنبل» در «فضائل الصحابه» یکی دیگر از فضائل آقای خلیفه دوم را این گونه نقل می کند که:
«مر [ابوبكر] بجارية بنى مؤمل، حي من بنى عدى بن كعب، وكانت مسلمة، و عمر بن الخطاب يعذبها لتترك الاسلام، و هو يومئذ مشرك، و هو يضربها، حتى إذا مل قال: إني أعتذر إليك، إني لم أتركك إلا ملالة»
روزی ابوبکر کنیز مسلمانی از قبیله بنی مؤمل را دید در حالی که عمر بن خطاب او را شکنجه می کرد تا دست از اسلام بردارد. و خود عمر در آن روز مشرک بود. عمر به قدری آن کنیز را شکنجه می کرد تا اینکه خسته می شد و دست از شکنجه بر می داشت. سپس می گفت: من عذر خواهی می کنم اگر دیگر نمی زنم نه اینکه دلم به حالت سوخته باشد، نه، بلکه دیگر خسته شده ام!
(فضائل الصحابة، احمد بن حنبل ج1، ص120)
اینها نمونه هایی است از خشونت های عمر بن خطاب، قبل از اینکه مسلمان بشود. اما ایشان بعد از مسلمان شدن هم به این خشونت های خود ادامه داده اند.
خشونت هایی که ایشان قبل از مسلمان شدن داشت، شاید بتوانیم بگوئیم که خیلی از اسلام و معارف و آموزه های دینی آگاهی نداشت و این اعمال را انجام می داد؛ ولی ایشان بعد از مسلمان شدن، چه برخوردی با رسول اکرم دارد، چه برخوردی با خانواده پیغمبر دارد، چه برخوردی با زنان صحابیه دارد، چه برخوردی با خود اصحاب داشته است. و چه برخوردی با خانواده خودش داشته است!؟
عمربن خطاب و كتك زدن همسر خود در نيمه شب!
«الأَشْعَثِ بْنِ قَيْسٍ قَالَ ضِفْتُ عُمَرَ لَيْلَةً فَلَمَّا كَانَ فِى جَوْفِ اللَّيْلِ قَامَ إِلَى امْرَأَتِهِ يَضْرِبُهَا فَحَجَزْتُ بَيْنَهُمَا فَلَمَّا أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ قَالَ لِى يَا أَشْعَثُ احْفَظْ عَنِّى شَيْئًا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ،صلى الله عليه وسلم، «لاَ يُسْأَلُ الرَّجُلُ فِيمَ يَضْرِبُ امْرَأَتَهُ»
اشعث بن قیس می گوید: شبی مهمان عمر بن خطاب بودم، نیمه های شب بود که دیدم عمر همسرش را کتک می زند. رفتم و آن دو را از هم جدا کردم. وقتی عمر در رختخوابش آرام گرفت، به من گفت: ای اشعث! حدیثی از پیغمبر شنیدم، این حدیث را از من بشنو و حفظ کن، از پیغمبر شنیدم که فرمود: وقتی مردی همسرش را کتک می زند، مورد سؤال و بازخواست قرار نمی گیرد که چرا زنش را کتک می زند!
(سنن ابن ماجه، ج 1، ص 639 ح1986)
حاکم نیشابوری هم می گوید:
هذا حديث صحيح الاسناد ولم يخرجاه
این حدیثی است که اسنادش صحیح است ولی آن را نقل نکرده است.(المستدرك على الصحيحين، ج 4، ص 194)
این حرفها در حالی است که این روایات در کتب معتبر اهل سنت مطرح شده است و جالب است که بر اساس همین روایات، فیلم و سریال هم ساخته اند!
موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عج)