• تماس  
  • زیارت عاشورا

حکایاتی ازآية الله سيّد ابوالحسن اصفهانی(ره)

14 خرداد 1394 توسط hosna

 

* فردى بنام سيّد بحرالعلوم يمنى كه زيدى مذهب بود، وجود مقدس حضرت مهدى (عليه السلام) را انكار مى نمود و مكاتبات زيادى با علماء و مراجع شيعه
داشت و بر اثبات وجود و حيات امام زمان (عليه السلام) دليل مى خواست.ليكن وقتى آن بزرگان از كتابهاى تاريخى و روايى شيعه و سنّى براى او دليل مى آوردند قانع نمى شد، سرانجام به مرحوم سيّد ابوالحسن نامه نوشت.ايشان در جواب نوشتند كه بايستى به نجف بياييد تا جواب را شفاهاً بدهم. وى همراه فرزندش سيّد ابراهيم به نجف مشرف گرديد. حضرت آية اللّه اصفهانى ايشان و پسرش را به قبرستان وادى السلام برد و در ميان آن قبرستان در مقام حضرت مهدى (عليه السلام) 4 ركعت نماز خواند و سپس اذكارى را بر زبان جارى كرد. تا اينكه امام زمان (عليه السلام) تشريف آوردند و سيّد بحرالعلوم گريه كرد و صيحه اى زد و بيهوش بر زمين افتاد و هنگاميكه بهوش آمد، خودش اقرار كرد كه حضرت را زيارت نموده است، و بعد هم كه به يمن برگشت، 4 هزار نفر از مريدان خود را شيعه نمود.(احمد قاضى زاهدى، شيفتگان حضرت مهدى عليه السلام ج 1، ص 122)

 

 

* جناب حجة الاسلام و المسلمين حاج سيّد محمّد مهدى مرتضوى لنگرودى كه از علماء ونويسنده گان مشهور مى باشد، اين واقعه را بدون واسطه از مرحوم آية اللّه شيخ عبدالنبى اراكى شنيده اند و چنين نقل مى نمايد: «روزى آية اللّه اراكى براى ديدن مرحوم پدرم به منزل ما آمدند، در ضمن ملاقات، آقاى اراكى به پدرم گفت: شما از طرزتفكر ما نسبت به آيةاللّه سيّد ابوالحسن اصفهانى تا اندازه اى با اطلاع بوديد ومى دانستيد كه ما نه تنها براى ايشان ترويج نمى كرديم بلكه در مجامع علماء و فضلاء درباره ايشان مى گفتيم كه ما از آية اللّه اصفهانى آنقدر كمتر نيستيم كه ترويج مرجعيّت شان را بنماييم.

پدرم گفتار ايشان را تصديق نموده و گفتند: بله، شما چنين ادعايى مى كرديد، ولى در واقع به مراتب از ايشان كمتر بوديد حتّى مى توانم بگويم قابل مقايسه با ايشان نبوديد».

آية الله اراكى گفتند: به هر حال امروز مى خواهم عظمت و شخصيّت آية الله اصفهانى را براى شما بيان نمايم: يك روز در نجف اشرف مشهور شد كه يك نفر مرتاض هندى كه ازراه حق، رياضت كشيده و به مقاماتى رسيده، به نجف اشرف آمده است. فضلاء و علماء به ديدار او مى رفتند؛ از جمله من هم رفتم و به وى گفتم: آيا در مدت رياضت خود دستورى به دست آورده ايد كه بوسيله آن بتوان به محضر امام زمان (عليه السلام) شرفياب شد.
او گفت: بله، من يك دستور كه تجربه هم شده دارم و آن چنين است كه: شخص بايستى با طهارت بدن و لباس به بيابانى برود و جايى را انتخاب نمايد كه محل رفت و آمد نباشد، بعد با حالت وضوء رو به قبله بنشيند و خطى دور خود بكشد و اذكارى را بگويد پس از اتمام اين اذكار، هر كس نزد اين شخص بيايد خود آقا امام زمان (عليه السلام) است. من هم به بيابان سهله رفتم و همان اعمال را انجام دادم. همين كه تمام شد، سيدى را كه عمامّه سبزى داشت، ديدم به من فرمود:بمن چه نياز داريد؟ من فوراً در جواب گفتم: به شما نيازى نيست. آن آقا فرمودند: شما ما را خواستيد كه به اينجا بياييم. من گفتم: شما اشتباه مى كنيد، من شما را نخواستم. آقا فرمودند: ما هرگز اشتباه نمى كنيم.  حتماً شما ما را خواسته ايد كه به اينجا آمده ايم وگرنه ما در اقطار دنيا كسانى را داريم كه در انتظار ما بسر مى برند، ولى چون شما زودتر اين درخواست را كرده ايد اول به ديدار شما آمده ايم ؛ تا حاجت شما را بر آورده، آنگاه به جاى ديگر برويم.

گفتم: اى آقاى سيّد، من هر چه فكر مى كنم، مى بينم با شما كارى ندارم شما مى توانيد به نزد آن كسانى كه شما را مى خواهند برويد من در انتطار شخص بزرگى بسر مى برم آن آقا لبخندى بر لبانش نقش بست و از كنار من دور شد، چند قدمى بيش دور نشده بود كه اين مطلب در خاطرم خطور كرد كه نكند اين آقا حضرت مهدى (عليه السلام) باشند، به خودم گفتم: شيخ عبد النبى! مگر آن مرتاض نگفت، هر كس بعد از انجام اعمال نزد تو آمد خود حضرت است، تو هم كه غير از اين سيّد كسى را نديده اى حتماً خود حضرت هستند.
فوراً به دنبالش روان شدم امّا هر چه تلاش كردم، نرسيدم، ناچار عبا را تا كردم وزير بغل قرار دادم و نعلين را هم به دستم گرفتم و با پاى برهنه دوان دوان مى رفتم ولى با آنكه سيّد آهسته مى رفت من به ايشان نمى رسيدم. در اينجا يقين كردم كه آن سيّد بزرگوار آقا امام زمان (عليه السلام) مى باشند.

بعلت دويدن زياد خسته شدم مقدارى استراحت كردم ولى چشمانم را از حضرت برنداشتم تا ببينم آقا به كداميك از خانه ها كه از دور نمايان شده بود مى روند تا من هم همانجا بروم و از همان دور ديدم كه وارد يكى از خانه ها شدند پس از رفع خستگى به آنجا رفتم، درب منزل را زدم، شخصى آمد و گفت: چكار داريد؟ گفتم: سيّد را مى خواهم گفت: سيّد نياز به اذن دخول دارد، صبر كن بروم تا براى شما اجازه بگيرم رفت و پس از چند لحظه آمد و گفت: آقا اجازه فرمودند، وارد شدم ديدم همان سيّد روى تخت كوچكى نشسته، سلام كردم و حضرت جواب مرحمت كردند و فرمودند بياييد روى تخت بنشينيد، من اطاعت
كردم و روبروى حضرت نشستم.

بعد از احوالپرسى مى خواستم مسائلى را كه برايم مشكل بود سئوال كنم، هر چه فكركردم يادم نيامد بعد از مدتى ديدم آقا در حال انتظار هستند خجالت كشيدم و با
شرمندگى تمام عرض كردم: آقا اجازه مرخصى مى فرماييد، فرمود: بفرماييد، از آنجا خارج شدم.

هنوز چند قدمى راه نرفته بودم كه آن مسائل به يادم آمد به خود گفتم من با اين همه زحمت به اينجا رسيده ام و نتوانسته ام از آقا استفاده اى بنماايم بايد خجالت را
كنار گذاشته و مجدداً درب خانه را بزنم، درب را كوبيدم همان شخص آمد به او گفتم: مى خواهم دوباره خدمت آقا برسم، وى گفت: آقا نيست. گفتم: دروغ نگو، من براى كلاّشى نيامده ام، مسائل مشكلى دارم مى خواهم بوسيله پرسش از آقا برايم حل گردد. او گفت: چگونه نسبت دروغ به من مى دهى؟ استغفار كن من اگر قصد دروغ كنم هرگز جايم در اينجا نخواهد بود ولى اين مطلب را اجمالاً بدان كه اين آقا مثل افراد ديگر نيستند، اين امام والا مقام كه در مدت 20 سال افتخار نوكرى ايشان را دارم، براى يك مرتبه هم زحمت درب بازكردن را به من نداده اند.

گاهى مشاهده مى كنم بر روى تخت نشسته اند و مشغول عبادت يا ذكر و گاهى مشاهده مى نمايم كه تشريف ندارند ولى صداى مباركشان به گوش مى رسد و گاهى ابداً، در خانه نيستند و برخى اوقات پس از گذشت چند لحظه مجدداً مى بينم كه برروى تخت مى باشند و گاهى سه روز يا ده روز و يا تا چهل روز مى بينم كه تشريف ندارند، كارهاى اين آقاى بزرگوار با ديگران فرق دارد. 

گفتم: معذرت مى خواهم، از اين نسبتى كه دادم استغفار مى كنم اميد است كه مرا ببخشيد، گفت: بخشيدم.

گفتم: آيا راهى هست براى اين كه مسائل من حل شود؟ گفت: آرى، هر وقت آقا امام زمان (عليه السلام) در اينجا تشريف ندارند، نائبشان در اينجا ظاهر مى گردد و براى حل جميع مشكلات آمادگى دارد.

گفتم مى شود خدمتشان رسيد؟ گفت: بله وارد شدم ديدم جاى آقا امام زمان (عليه السلام) آيةالله سيّد ابوالحسن اصفهانى نشسته است، سلام كردم و ايشان جواب
دادند.

بعد لبخندى زد و با لهجه اصفهانى گفت: حالت چطور است؟ گفتم الحمد للّه.

سپس مسائل خود را يكى پس از ديگرى مطرح كردم و ايشام بدون تأمل جواب آنها را با آدرس بيان مى كرد و جوابها كاملاً قانع كننده بود.

بعد از تمام شدن سؤال و جوابها دستش را بوسيدم و از خدمتش مرخص گرديدم.

همينكه بيرون آمدم با خود گفتم: آيا اين آقا سيّد ابوالحسن اصفهانى بود يا شخص ديگر ى به شكل و قيافه ايشان؟ لذا شك داشتم و با خود گقتم: براى بر طرف شدن شك بايستى به منزل ايشان در نجف بروم و همان سؤالها را بپرسم، اگر غير از آن جوابها را داد معلوم مى شود كه ايشان سيّد ابو الحسن نبوده و الّا خودشان بوده اند. به نجف كه  رسيدم سريعاً به منزل ايشان رفتم پس از سلام و جواب سلام، همانگونه كه آنجا لبخندى زده بود، لبخندى زد و با لهجه اصفهانى گفت: حالت چطور است؟ و سپس سؤالها را مطرح كردم و ايشان به همان صورت بدون كم و زياد جواب دادند، بعد فرمودند: حالا يقين كردى و ترديدت بر طرف شد؟ گفتم: اى آقاى بزرگوار بله.

وقتى كه پس از بوسيدن دستش خواستم خارج شوم به من فرمود: در حال حياتم راضى نيستم اين جريان را براى كسى نقل كنى امّا پس از مرگ مانعى ندارد.(احمد قاضى زاهدى، شيفتگان حضرت مهدى عليه السلام ج 1،ص 115.)

 

 نظر دهید »

انگیزه ی نگارش كتاب «اكمال الدّين و اتمام النّعمة»از شیخ صدوق ره

12 خرداد 1394 توسط hosna


شيخ صدوق ره گويد:
مسافرتى به خراسان كردم و وارد نيشابور شدم و ديدم كه شيعيان آنجا در مورد غيبت حضرت مهدى عجل اللَّه تعالى فرجه الشريف به شكّ و شبهه افتاده و از طريق حق عدول نموده و به عقايد فاسد گرايش نموده‏اند.
براى ارشاد آنان كوشش بسيارى كردم و اخبارى كه از پيامبر و ائمه طاهرين صلوات اللَّه عليهم اجمعين وارد شده، برايشان نقل نمودم.
هنگامى كه به قم بازگشتم، شخصى از بخارا كه صاحب علم و فضل بود برما وارد شد. او جناب ابو سعيد محمد بن حسن بن محمد بن على بن احمد بن على قمى بود، من كه از قبل مشتاق ديدار او بودم، از حضور او بسيار خوشحال شدم، زيرا او صاحب رأى محكم و فردى عالم بود و پدرم از جد او محمد بن على بن‏
احمد قدس اللَّه اسرار هم بسيار توصيف مى‏كرد و از فضل و علم و زهد و عبادت خود او نيز تعريف می نمود.
روزى ابو سعيد گفت:
«در بخارا، يكى از بزرگان فلاسفه و منطق، در امر فصاحت حجت خدا و طول غيبت و انقطاع اخبار آن بزرگوار، صحبت كرد و مرا به تحيّر و تعجب انداخت.» من اخبارى را كه پاسخگوى شبهات در مورد غيبت حضرت خاتم الاوصياء بود، ذكر نمودم. و او با دانستن حقايق، از شك و دودلى بيرون آمد. و به اين وسيله براى او تسكينى حاصل شد و خواهش كرد كه در اين موضوع كتابى بنويسم.
براى اجابت خواهش وى، با كمال ادب قبول كرده و وعده دادم:
اگر خداوند توفيق باز گشت به وطن خود يعنى شهر رى را عنايت فرمود. كتابى را در باره پاسخگوئى به اين شبهات، می ‏نويسم.
شبى در باره اعتقادات و ايمان و آينده فرزندان خود فكر مى‏كردم كه بعد از من چه خواهند كرد و چه برايشان خواهد رسيد؛ در اين افكار بودم كه به خواب رفتم. در عالم رؤيا ديدم در اطراف كعبه طواف مى‏كنم و در طواف هفتم، حجر الاسود را استلام می كردم و می گفتم:
«الهى امانتى ادّيتها و ميثاقى تعاهدته لتشهد لي بالموافاة.» آنگاه آقايم امام عصر حضرت صاحب الزمان عليه السلام را زيارت كردم كه در خانه كعبه ايستاده است. نزديك آن بزرگوار آمدم و سلام كردم. جواب دادند و فرمودند:
«چرا كتابى در باره غيبت نمی ‏نويسى تا آنچه قصد توست كفايت كند؟» عرض كردم: يا ابن رسول اللَّه! كتابى در باره غيبت نوشته‏ ام.
فرمودند: به اين گونه نمی گويم، بلكه امر می ‏نمايم، كتابى در غيبت‏هاى انبياء بنويس.
آنگاه بيدار شدم و شروع به تأليف كتاب «اكمال الدّين و اتمام النعمة» براى امتثال امر ولىّ اللَّه [صلوات اللَّه عليه‏] نمودم.

 

 

منبع:گلچين صدوق( گزيده من لا يحضره الفقيه)، ابن بابويه، محمد بن على- صفا خواه، محمد حسين‏

 نظر دهید »

آتـــش آخـــرت

03 خرداد 1394 توسط hosna

 

روزی در منزل امام سجاد عليه السلام آتش سوزی شد، آن حضرت در حال سجده بود، مردم كه از آتش وحشت زده شد بودند امام عليه السلام را صدا زدند و گفتند: يابن رسول اللّه ، يابن رسول اللّه ! آتش اما امام عليه السلام سر از سجده برنداشت تااينكه باكمك ديگران آتش خاموش شد. پس از آنكه امام عليه السلام نماز را به پايان رسانيد ازسوال شد چه چيزی شما را از اين آتش بی توجه كرده بود؟ حضرت فرمود: آتش آخرت.

 

قصه های تربيتی چهارده معصوم (عليه السلام) / محمد رضا اکبری

 نظر دهید »

سخن گفتن با خورشيد!

28 اردیبهشت 1394 توسط hosna
سخن گفتن با خورشيد!

 

در كتب مختلف ، از راويان متعدّدى همانند سلمان فارسى ، عمّار ياسر، ابوذر غفارى ، عبداللّه بن مسعود، عبداللّه بن عبّاس و … آورده اند كه چون خداوند متعال ، مكّه را توسّط پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و فداكارى امام علىّ بن ابى طالب عليه السلام فتح كرد.


پيش از آن كه حضرت رسول صلوات اللّه عليه عازم و آماده جنگ هَوازن گردد، در حضور جمعى خطاب به علىّ عليه السلام نمود و اظهار داشت : اى علىّ! برخيز و به همراه اصحاب در گوشه اى از قبرستان بقيع وارد شده و هنگامى كه خورشيد طلوع نمايد، با وى مكالمه كن و سخن بگو.


علىّ بن ابى طالب عليه السلام طبق دستور حضرت رسول صلوات اللّه عليه بلند شد و به همراه بعضى از اصحاب به قبرستان بقيع رفت و چون خورشيد طلوع كرد؛ آن را مخاطب قرار داد و گفت :
((السّلام عليك ايّها العبد الدّائر فى طاعة ربّه )).


و خورشيد جواب سلام حضرت علىّ صلوات اللّه عليه را اين چنين پاسخ گفت :
((و عليك السّلام يا اخا رسول اللّه و وصيّه و حجّة اللّه على خلقه )).


بعد از آن ، مولاى متّقيان علىّ عليه السلام به شكرانه چنين كرامت و عظمتى كه خداوند متعال عطايش فرموده بود سر بر خاك نهاد و سجده شكر به جاى آورد.


سپس حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله او را گرفت و بلند نمود و فرمود:

اى حبيب من ! تو را بشارت باد بر اين كه خداوند به ميمنت وجود تو بر ملائكه ؛ و بر اهل آسمان مباهات مى كند.
و پس از آن افزود:

شكر و سپاس مى گويم خدا را، كه مرا بر ساير پيامبران فضيلت و برترى بخشيد، همچنين مرا به وسيله علىّ بن ابى طالب كه سيّد تمام اوصياء است تأ ييد و يارى نمود.

 (ينابيع المودّة : ص 166  و فضائل شاذان بن جبرئيل : ص 69، س 9)

همچنين امام باقر عليه السلام به نقل از جابر بن عبداللّه انصارى فرمود: خورشيد هفت مرتبه با حضرت علىّ عليه السلام سخن گفت و تكلّم كرد.

(نويسنده كتاب الصراط المستقيم : ج 1، ص 204، س 17 به طور مفصّل مراحل هفت گانه را بيان نموده است .)

 نظر دهید »

خــشـم شــیـــــطــا ن دربرابر سکوت

28 اردیبهشت 1394 توسط hosna

 

   جابر بن عبداللّه انصارى آن مرد صحابى و يار با وفا حكايت كند:
   روزى مولاى متّقيان اميرالمؤ منين ، امام علىّ بن ابى طالب صلوات اللّه عليه از محلّى عبور مى نمود، ناگهان متوجّه شد كه شخصى مشغول فحش دادن و ناسزاگوئى ، به قنبر غلام آن حضرت است ؛ و قنبر مى خواست تلافى كند و پاسخ آن مردبى ادب و تحريك شده شيطان و هواى نفس را بدهد.
   ناگهان اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام بر قنبر بانگ زد كه : آى قنبر! آرام باش و سكوت خود را حفظ كن و دشمن خود را به حال خود رها ساز تا خوار و زبون گردد.
   سپس افزود: ساكت باش و با سكوت خود، خداى مهربان را خوشنود گردان و شيطان را خشمناك ساز و دشمن خويش را به كيفر خود واگذارش نما.
   امام علىّ عليه السلام پس از آن فرمود: اى قنبر! توجّه داشته باش كه هيچ مؤ منى نتواند خداوند متعال را، جز با صبر و بردبارى خشنود سازد.
   همچنين هيچ حركت و عملى همچون خاموشى و سكوت ، شيطان را خشمگين و زبون نمى گرداند.                                  

و بدان كه بهترين كيفر براى احمق ، سكوت در مقابل ياوه ها و گفتار بى خردانه او است . (الكنى و الا لقاب : ج 2، ص 294.)


 واین است مصداق  كلام خداوند متعال  كه فرمود:

(اِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً)( فرقان/63)
وقتى با افراد نادان و بى خرد مواجه گشتيد، او را بدون پاسخ رها سازيد.

 نظر دهید »

خــشـم شــیـــــطــا ن دربرابر سکوت

28 اردیبهشت 1394 توسط hosna

 

   جابر بن عبداللّه انصارى آن مرد صحابى و يار با وفا حكايت كند:
   روزى مولاى متّقيان اميرالمؤ منين ، امام علىّ بن ابى طالب صلوات اللّه عليه از محلّى عبور مى نمود، ناگهان متوجّه شد كه شخصى مشغول فحش دادن و ناسزاگوئى ، به قنبر غلام آن حضرت است ؛ و قنبر مى خواست تلافى كند و پاسخ آن مردبى ادب و تحريك شده شيطان و هواى نفس را بدهد.
   ناگهان اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام بر قنبر بانگ زد كه : آى قنبر! آرام باش و سكوت خود را حفظ كن و دشمن خود را به حال خود رها ساز تا خوار و زبون گردد.
   سپس افزود: ساكت باش و با سكوت خود، خداى مهربان را خوشنود گردان و شيطان را خشمناك ساز و دشمن خويش را به كيفر خود واگذارش نما.
   امام علىّ عليه السلام پس از آن فرمود: اى قنبر! توجّه داشته باش كه هيچ مؤ منى نتواند خداوند متعال را، جز با صبر و بردبارى خشنود سازد.
   همچنين هيچ حركت و عملى همچون خاموشى و سكوت ، شيطان را خشمگين و زبون نمى گرداند.                                  

و بدان كه بهترين كيفر براى احمق ، سكوت در مقابل ياوه ها و گفتار بى خردانه او است . (الكنى و الا لقاب : ج 2، ص 294.)


 واین است مصداق  كلام خداوند متعال  كه فرمود:

(اِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً)( فرقان/63)
وقتى با افراد نادان و بى خرد مواجه گشتيد، او را بدون پاسخ رها سازيد.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • ...
  • 10
  • ...
  • 11
  • 12

أَحسَنُواالحُسنـــىٰ

باسلام واحترام مقدم میهمانان عزیز را به وبلاگ مذهبی « أَحسَـــنُـواالْحُسنـــىٰ » خوش آمد می گویم. نام این وبلاگ برگرفته از آیۀ زیبای 26 سوره مبارکۀ یونس(ع) ، و هدف از ایجادآن، اشاعه و نشر فرهنگ ومعارف اسلامی ،کلام وحی واهل بیت(علیهم السلام) می باشد. امیدوارم بنده را با نظرات ارزشمنــد خود یاری نمایید. ان شـــاءالله

موضوعات

  • همه
  • همه موضوعات
  • تفسیر
  • احادیث
  • حکایات
  • اخبارتشیع
  • شبهات
  • کتاب شناسی
  • درمحضرمولا امیرالمومنین ع
  • مناسبت ها
    • محرم الحرام
      • آیات حسینی
      • روز نگار عاشورا
      • پرسمان حسینی
      • احکام عزاداری
      • کرامات الحسین(ع)
      • پای درس امام حسین(ع)
      • فضایل ااحسین(ع)
      • اعمال محرم
      • امام حسین از دیدگاه اندیشمندان جهان
      • سبک تربیت فرزند حسینی
      • امام حسین از دیدگاه اهل سنّت
      • سیرۀ امام حسین در اندیشۀ شهداء
      • اشعار حسینی
      • حکایات
      • مداحی
    • صفرالمظفر
      • شهادت دُردانۀ حسین(ع)
      • اربعین حسینی
      • آثار وبرکات زیارت امام حسین(ع)
      • شهادت کریم اهل بیت(ع)
        • مناظرات حضرت
        • حکایات الکریم
        • کرامات الکریم
        • تربیت حسنی
        • واپسین روزها
      • رحلت رسول الله(ص)
        • واپسین لحظات
      • شهادت عالم ال محمد(ص)
        • سیرۀ رضوی
        • حکایات رضوی
    • ربیع الاول
      • پای درس امام عسکری(ع)
      • طلوع خورشید مکه
        • نظرمفتیان وهّابی پیرامون جشن میلاد نبی(ص)
        • نظر اهل سنت درجشن میلادنبی(ص)
    • ربیع الثانی
      • وفات کریمۀ اهل بیت سلام الله علیها
        • روایات درفضیلت زیارت
        • مختصری از تاریخچۀ حرم
        • احادیث منقول از حضرت معصومه(س)
        • کرامات الکریمه
        • چهل حدیث قم واهل قم
          • حضرت رسول(ص)
          • حضرت امیر المومنین(ع)
          • حضرت امام صادق(ع)
          • حضرت امام کاظم(ع)
          • حضرت امام رضا(ع)
          • حضرت امام هادی(ع)
          • حضرت امام عسکری(ع)
      • طلـــوع خورشیـــد یازدهم
      • سیدالکریم،حضرت عبدالعظیم(ع)
    • جمادی الاول
      • ولادت حضرت زینب(س)
      • بانوی بی نشان(ایام فاطمیه)
        • پرسمان فاطمی
        • درانتظار شهادت
        • احادیث فاطمی
        • حکایات وفضایل حضرت زهرا(س)
        • کتابشناسی فاطمی
        • آموزه های زندگانی حضرت زهرا(س)
    • جمادی الثانی
    • رجب المرجب
    • شعبان المعظم
    • رمضان الکریم
      • ضیافت الهی
      • قمرماه رمضان
      • اسرار عبادات
      • دلنوشته های ماه رمضانی
      • در محضر قرآن
    • شوال
      • شهادت
    • ذی القعده
      • عالم آل محمد(ع)
        • کرامات الرضویه
          • به روایت اهل سنت
          • به روایت شیعه
      • میلادشمس الشموس
        • پرسمان رضوی
      • شهادت جوادالائمه(ع)
        • پرسمان جوادالائمه(ع)
    • ذی الحجه
      • پیوند آسمانی
      • داستانهای صوتی حج
      • عید ولایت وامامت
      • روزمباهله ونزول آیه تطهیر
      • روز خانواده
      • میلاد امام هادی(ع)
    • هفته دولت
    • هفته دفاع مقدس
    • ویژۀ دهۀ فجر
    • بصیرت سیاسی، انتخابات
  • درمحضر بزرگان
    • پندها وآموزه ها
    • دستورات
    • توصیه ها
    • طنز
  • اشعار
  • آدینه موعود
  • تصاویر
  • طوفان جاهلیت
  • پرسش وپاسخ
  • اخلاقی-تربیتی
  • آیات طلایی
  • صادق آل محمد(ع)
    • *حکایات وکرامات امام صادق (ع)
    • *پای درس امام صادق (ع)
    • امام صادق(ع)وعلماءاهل سنت
    • روایات مهدوی امام صادق(ع)
    • شاگردان امام صادق(ع)
    • گنج های بزرگ دنیا از زبان امام صادق(ع)
    • جوانان درکلام امام صادق(ع)
    • وصیت ها
  • از وهابیت بیشتر بدانیم
    • کلیپ های دیدنی
  • آزمون پایان دوره
تاریخ روز

همراه با قــــرآن در بهار قــــرآن

آیه قرآن تصادفی

لبخندهای پشت خاکریز

مهدویت امام زمان (عج)

جستجو

پیوند ها

  • دختر فاطمه ام
  • عفاف وحجاب
  • رهبرمعظم
  • ولایت
  • موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر عج

ز یارت عاشورا

زیارت عاشورا

عکس

کد ِکج شدَنِ تَصآوير

آیه قرآن
  • هدیۀ صلوات شما به چهارده معصوم علیهم السلام هنگام خوندن مطالب صدقۀ جاریه ای باشدبرای روز مبادایتان .
  • تماس