• تماس  
  • زیارت عاشورا

امام حسن(ع) ودرخواست معجزه وکرامات از امیرالمومنین علیه السلام

11 تیر 1394 توسط hosna

 

سلمان رضی الله عنه می گوید : هنگامى كه مردم با عمر بيعت كردند، ما با اميرالمؤ منين على بن ابى طالب (ع ) در منزل آن حضرت بوديم .

من ، امام حسن ، امام حسين (ع )، محمد بن حنيفه ، محمد بن ابى بكر، عمار بن ياسر و مقداد بن اسود كندى - رضى الله عنهم .

امام حسن (ع ) عرض كرد: يا اميرالمؤ منين ، سليمان بن داوود از پروردگارش مُلكى درخواست كرد كه براى احدى بعد از خودش شايسته نباشد و خداوند خداوند خواسته اش را به او عطا فرمود. آيا شما قدرت و سيطره داريد بر آن چه سليمان بر آن حكومت داشت ؟


فرمود: به خدايى كه دانه را شكافت و مخلوقات را آفريد، گرچه سليمان بن داوود از پروردگارش ملك و پادشاهى را مسئلت كرد و خداوند به او مرحمت فرمود، ولى پدر تو تملك يافت بر مُلكى كه بعد از جدت رسول خدا(ص ) احدى نه قبل از ايشان و نه بعد از آن جناب بر آن تملك نيافت و نمى يابد.


امام حسن (ع ) عرض كرد: ما مى خواهيم بعضى از كراماتى را كه خداوند به شما تفضل كرده ، به ما نشان دهيد.


اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: ان شاء الله چنين خواهم كرد.


سپس برخاست و وضو گرفت و دو ركعت نماز خواند و مقدارى دعا كرد كه احدى آن را نفهميد. بعد با دست به سمت مغرب اشاره كرد و فورا تكه ابرى آمد و بر بالاى خانه ايستاد، در حالى كه قطعه ابر ديگرى در كنار آن بود.


اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: اى ابر، به اذن خداى تعالى پايين بيا. ابر پايين آمد در حالى كه مى گفت


«شهادت مى دهم خدايى جز الله نيست و محمد رسول اوست و تو خليفه و وصى رسول خدا هستى . هر كس در تو شك كند، حتما هلاك مى شود و هر كس به تو تمسك جويد، راه نجات و رستگارى داخل مى گردد.»


سپس قطعه ابر بر زمين گسترده شد؛ به طورى كه گويى فرشى مبسوط در آن جا بود. اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: بر روى ابر بنشينيد. همگى نشستيم و جا گرفتيم .


بعد به تكه ابر اشاره كرد و او نيز همانند اولى سخن گفت و اميرالمؤ منين (ع ) تنهايى بر آن نشست . سپس به كلامى تكلم فرمود و به ابر اشاره كرد كه به طرف مغرب حركت كند. ناگاه بادى به زير دو ابر در آمد و آنها را به آرامى از زمين بلند كرد. من به طرف اميرالمؤ منين (ع ) متمايل شدم . على (ع ) بر مسندى قرار داشت و نور از چهره مباركش مى درخشيد؛ به طورى كه چشم ها تاب ديدن آن را نداشت .


امام حسن (ع ) عرض كرد: يا اميرالمؤ منين ، سليمان بن داوود به واسطه انگشتريش اطاعت مى شد، اميرالمؤ منين به چه وسيله اى فرمانبردارى مى شود؟


فرمود: من چشم خدا در زمين و زبان گوياى او در ميان خلقش ‍ هستم .

من آن نور خدايى هستم كه هرگز خاموش نمى شود.

من آن در (رحمتى ) هستم  كه خداوند از طريق آن ، به ساير مخلوقات نعمت مى دهد

و من حجت خدا در ميان بندگانش هستم .

سپس فرمود: آيا دوست داريد انگشترى سليمان بن داوود را به شما نشان دهم ؟

عرضه داشتيم : آرى .

دست در گريبان نمود و انگشترى از طلا بيرون آورد كه نگين آن از ياقوت سرخ بود و بر آن نوشته شده بود: محمد و على .


سلمان گفت : ما تعجب كرديم .

فرمود: از چه چيزى تعجب مى كنبد؟ (چنين كارى ) از مثل من عجيب نيست . من امروز به شما چيزى نشان خواهم داد كه هرگز نديده ايد.


امام حسن (ع ) عرض كرد: ميل دارم ياءجوج و ماءجوج و سدى كه بين ما و آن هاست ، را به من نشان دهى .

بادى از پايين ، تكه ابر را به حركت درآورد و در هوا بالا برد. ما صداى آن باد را كه همانند رعد بود مى شنيديم . اميرالمؤ منين (ع ) در جلوى ما حركت مى كردتا اين كه به كوه بلندى رسيديم كه در آن درختى بود كه برگ هايش ريخته و شاخه هايش خشك شده بود.


امام حسن (ع ) عرض كرد: چرا اين درخت خشك شده ؟

فرمود: از آن بپرس ؛ به تو پاسخ خواهد داد.

امام حسن (ع ) فرمود: اى درخت ، چرا آثار خشكى بر تو مى بينم ؟ درخت پاسخ نداد.

اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: به حقى كه من بر تو دارم ، او را پاسخ بده . سلمان مى گويد: سوگند به خدا شنيدم درخت مى گفت : لبيك ، لبيك اى وصى و جانشين رسول خدا(ص ).

 

 سپس عرض كرد:


اى ابا محمد، همانا اميرالمؤ منين (ع ) در هر شب ، وقت سحر نزد من مى آيد و دو ركعت نماز در كنار من مى خواند و بسيار تسبيح مى گويد. وقتى از دعا فراغت مى يابد، تكه ابرى سفيد كه از آن بوى مشك به مشام مى رسد مى آيد؛ در حالى كه بر روى آن ، تختى و حضرت بر آن مى نشيند و حركت مى نمايد و به سبب اقامتى كه نزد من مى فرمايد و به بركت آن جناب ، من زندگى مى كنم . چهل روز نزد من نيامده و اين ، سبب خشكى من است .


   سپس اميرالمؤ منين برخاست و دو ركعت نماز خواند و دست مباركش را بر آن درخت كشيد، درخت سبز شد و به حال اولش بازگشت و سپس اميرالمؤ منين (ع ) به باد دستور داد تا ما را به حركت در آورد. ناگهان ملكى را ديديم كه يك دستش در مغرب و دست ديگرش در مشرق بود. وقتى اميرالمؤ منين (ع ) را ديد، گفت :


«شهادت مى دهم جز ((الله )) خدايى نيست ، شريك و همتايى ندارد و گواهى مى دهم كه محمد بنده و رسول خداست كه او را با هدايت و دين حق ارسال فرمود تا آن دين را بر ساير اديان برترى دهد؛ اگر چه مشركان را خوش نيايد و شهادت مى دهم كه تو به حقيقت و به راستى وصى و جانشين رسول خدايى .»


   سلمان گفت : عرض كردم : يا اميرالمؤ منين ، اين كيست كه يك دستش در مغرب و دست ديگرش در مشرق است ؟

   حضرت فرمود: اين ملكى است كه خداوند او را ماءمور ظلمت شب و روشنايى روز ساخته و از اين ماءموريت تا روز قيامت ، كنار مى رود. به درستى كه خداوند، امر دنيا را به من واگذارده و اعمال بندگان در هر روز، به من عرضه مى شود و بعد به جانب حق تعالى بالا مى رود. سپس به سير خودمان ادامه داديم تا اين كه به سد ياءجوج و ماءجوج رسيديم ، اميرالمؤ منين (ع ) به باد فرمود: ما را در دامنه اين كوه پايين آورد و با دست به كوه بلندى اشاره كرد كه كوه خضر بود. ما به سد نگاه كرديم . ارتفاعش به اندازه اى كه چشم كار مى كرد بود. رنگش سياه بود كه گويى پاره اى از شب ظلمانى است . از اطرافش دود بيرون مى آمد.

   اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: اى ابا محمد، من صاحب اختيار بر اين بندگان هستم .

سلمان گفت : من سه دسته را ديدم كه طول يك دسته از آن ها به اندازه صد و بيست ذراع بود و بلندى دسته دوم به اندازه شصت ذراع و دسته سوم ؛ يكى از گوش هايش را زيرش پهن مى كرد و با گوش ديگر، خودش را مى پوشاند.


سپس اميرالمؤ منين (ع ) به باد فرمان حركت داد و او ما را به طرف كوه قاف برد. به آن كه رسيديم ، ديديم از زمرد سبز است و ملكى به صورت شاهين بر فراز آن بود. وقتى با اميرالمؤ منين (ع ) را ديد، عرضه داشت : « سلام بر تو اى وصى و جانشين رسول خدا، آيا به من اجازه سخن گفتن مى دهيد؟»

 امام پاسخ سلام او را داد و به او فرمود: اگر مى خواهى صحبت كن و اگر بخواهى ، به آن چه از من بپرسى تو را خبر مى دهم .

 مَلَك گفت : يا اميرالمؤ منين ، شما بفرماييد.

حضرت فرمود: به تو اجازه دهم تا به زيارت خضر بروى .

گفت : آرى .

حضرت فرمود: به تو اجازه مى دهم ، مَلَك بعد از آن گفت : به نام خداوند بخشنده مهربان ، به سرعت حركت كرد.


سلمان گفت : مدت كم بر فراز كوه راه رفتيم . ناگهان همان ملك را ديديم كه به مكان خودش بعد از زيارت خضر بازگشت .

به اميرالمؤ منين (ع ) عرض ‍ كردم : آن ملك را ديديم به زيارت خضر نرفت ، مگر وقتى كه از شما اجازه گرفت .

حضرت فرمود: اى سلمان ، به آن كسى كه آسمان را بدون ستون برافراشت ، اگر هر كدام از (ملايكه ) اراده كند به اندازه يك نفس از مكانى كه در آن هست جا به جا شود، چنين نخواهد كرد، مگر اينكه من به او اجازه دهم و حال و وضع پسرم حسن نيز اين گونه مى شود، و بعد از او حسين و نه نفر از فرزندان حسين كه نهمين آن ها حضرت قائم است .


گفتيم : اسم ملك موكل به كوه قاف چيست ؟فرمود: ترحابيل .


گفتيم : اميرالمؤ منين ، چگونه هر روز به اين مكان مى آييد و باز مى گرديد؟


فرمود: همان گونه كه شما را آوردم . سوگند به آن كسى كه دانه را شكافت و مخلوقات را آفريد، به درستى كه من بر ملكوت آسمان و زمين ، تملكى دارم كه اگر بعضى از آن را بدانيد قلوب شما تاب تحمل آن را ندارد. همانا اسم اعظم (كه نزد ما سوى الله است ) هفتاد و دو حرف است كه يك حرف آن نزد آصف بن برخيا بود كه بدان تكلم نمود و خداوند، زمين بين او و بين تخت بلقيس را فرو برد؛ به طورى كه دست او به تخت رسيد. سپس زمين در كمتر از يك چشم به هم زدن به حالت اوليه اش بازگشت . و نزد ما (اهل بيت )، هفتاد و دو حرف اسم اعظم است و يك حرف از آن نزد خداوند است كه در علم غيبش ، آن را به خودش اختصاص داده است . هيچ توانايى و نيرويى نيست ، مگر به سبب خداى بلند مرتبه عظيم الشأن . شناخت ما را هر آن كس كه شناخت و انكار كرد هر آن كس كه انكار كرد.

سپس حضرت برخاست و ما نيز برخاستيم . ناگاه با جوانى در كوه مواجه شديم كه بين دو قبر نماز مى خواند.

عرضه داشتيم يا اميرالمؤ منين ، اين جوان كيست ؟

فرمود: صالح پيغمبر خداست و اين دو قبر، قبر پدر و مادر است كه ما بين آنها خداوند را عبادت مى كند.

وقتى كه جوان به اميرالمؤ منين (ع ) نگاه كرد نتوانست خودش را نگه دارد و به گريه افتاد و با دست به اميرالمؤ منين (ع ) اشاره كرد و دستش را به طرف سينه اش بازگرداند و گريه مى كرد.

اميرالمؤ منين (ع ) نزد او ايستاد تا اين كه از نماز فراغت يافت .

به او گفتيم : گريه تو براى چيست ؟

صالح (ع ) گفت : اميرالمؤ منين (ع ) در هر صبح كه از كنار من عبور مى كند، نزد من مى نشيند و وقتى كه به او مى نگرم قوتم افزونى مى يابد و اكنون ده روز است كه از ديدار او محروم هستم و اين امر مرا مضطرب و بى تاب ساخته .


سلمان گفت : ما از اين موضوع تعجب كرديم . آرى ، حضرت برخاست و ما نيز همراه آن جناب برخاستيم . سپس ما را وارد بستانى كرد كه زيباتر از آن را نديده بوديم . در ميان آن ، انواع ميوه ها و انگورها بود. نهرهاى آب جارى و پرندگان بر فراز درختان نغمه سرايى مى كردند. هنگامى كه پرندگان آن حضرت را ديدند، آمدند و بر دور سر آن جناب شروع به چرخيدن كردند تا اين كه به وسط بستان رسيديم ، تختى را مشاهده كرديم كه بر آن جوانى دراز كشيده بود و دستش را بر سينه اش گذاشته بود. اميرالمؤ منين (ع ) انگشترش ‍ را بيرون آورد و آن را در انگشت سليمان (ع ) كرد. سليمان برخاست و گفت :


« سلام بر تو اى اميرالمؤ منين (ع ) و اى وصى رسول خدا. به خدا سوگند تو صديق اكبر و فاروق اعظم هستى . به راستى هر كس به تو متمسك شد رستگار گرديد، و نااميد و زيانكار شد هر كس از تو تخلف نمود، و من به حرمت شما از خداوند مساءلت كردم و خداى تعالى ، اين ملك را به من عطا فرمود»  


سلمان گفت : وقتى كه سخن سليمان بن داود را شنيدم ، بى اختيار شدم و بر پاهاى اميرالمؤ منين (ع ) افتادم و آنها را بوسيدم و حمد خدا را به خاطر نعمت بزرگش كه همان هدايت و راهنمايى به ولايت اهل بيت است ، به جا آوردم . (اهل بيت ) كسانى هستند كه خداوند آنها را از هر گونه پليدى پاك و منزه فرموده است . همراهان من نيز همانند من بر قدم مولا افتادند.


پس از اميرالمؤ منين (ع ) پرسيدم : پشت كوه قاف چيست ؟ فرمود: وراى آن چيزى است كه علم شما به آن نمى رسد. عرضه داشتيم : آيا شما آن را مى دانيد؟  فرمود: علم من به وراى كوه قاف مثل علم و آگاهى من است به احوال اين دنيا و هر آن چه در آن است . همانا من بعد از رسول خدا(ص ) محافظ و گواه بر آنم ، اوصياى بعد از من رسول خدا(ص ) محافظ و گواه بر آنم ، اوصياى بعد از من نيز همين طور هستند. بعد فرمود:

« به راستى ، من به راه هاى آسمان داناتر از زمينم .

ما آن اسم مخزون و پوشيده ايم .

ما اسماء حسنايى هستيم كه هرگاه خدا را به حرمت آن (اسماء) بخوانند، اجابت مى فرمايد.

ما نام هاى نوشته شده بر عرشيم و به سبب ما، خداوند آسمان و زمين و عرش ‍ و كرسى و بهشت و جهنم را آفريد

و ملايكه ، از ما تسبيح و تقديس و توحيد و تهليل و تكبير را آموختند.

و ما كلماتى هستيم كه حضرت آدم آن را از پروردگارش فرا گرفت و خداوند توبه او را (به بركت آن كلمات ) پذيرفت »


سپس حضرت فرمود: آيا مى خواهيد، چيز عجيبى به شما نشان دهم ؟

عرض كردم : آرى .

 فرمود: چشم هايتان را ببنديد. چنين كرديم . بعد فرمود: چشم هايتان را باز كنيد، وقتى چشم گشوديم ، شهرى را ديديم كه بزرگتر از آن را نديده بوديم . بازارهايش برقرار و در ميان آن ها، مردمانى بودند به بلندى درخت خرما كه به بزرگى آنها نديده بوديم ، عرضه داشتيم : اى اميرالمؤ منين (ع )، اين ها چه كسانى هستند؟  

فرمود: باقيمانده هاى قوم عاد. كافرانى كه ايمان به خداوند نمى آورند. دوست داشتم آن ها را به شما نشان دهم . مى خواهم اين شهر و اهل آن را هلاك نمايم ، در حالى كه آن ها نمى فهمند (و بى خبرند).

عرض كرديم : يا اميرالمؤ منين (ع )، آيا آنها را بدون دليل هلاك مى نمايد؟

فرمود: نه ، بلكه با دليل و برهانى كه به ضرر آن هاست . سپس حضرت به آن ها نزديك شد و براى آن ها نمايان شد. آن ها قصد كشتن آن جناب را كردند و اين در حالى بود كه ما آنها را مى ديديم ، ولى آن ها ما را نمى ديدند. حضرت از آن ها دور و به ما نزديك شد و دست بر سينه ها و بدنهاى ما كشيد و كلماتى را بيان فرمود كه آن را نفهميديم و براى بار دوم به سوى آن ها بازگشت تا اين كه برابر آن ها رفت و فريادى در ميان آن ها كشيد.


   سلمان گفت : گمان كرديم كه زمين زير و رو شد و آسمان فرو ريخت و صاعقه ها از دهان حضرت بيرون مى آمد و احدى از آنها باقى نماند. عرض ‍ كرديم : يا امير المؤ منين ، خداوند با آنها چه كار كرد؟

فرمود: هلاك شدند و همگى به طرف آتش جهنم رفتند.

گفتيم : اين معجزه اى است كه ما نه مثل آن را ديده ايم و نه شنيده ايم .

حضرت فرمود: مى خواهيد چيز عجيب ترى از اين (قضيه ) را به شما نشان دهم ؟

گفتيم : تحمل چيز ديگرى را نداريم . پس بر هر كس كه تو را دوست نمى دارد و ايمان به فضل و بزرگى قدر و منزلت تو نمى آورد، لعنت لعنت كنندگان و لعنت مردم همه ملايكه تا روز قيامت بر او باد. پس از آن حضرت خواهش كرديم ما را به سرزمين خودمان بازگرداند.  فرمود: اگر خدا بخواهد، چنين خواهم كرد و به دو ابر اشاره فرمود و هر دو به ما نزديك شدند. حضرت فرمود: بر سر جاى خودتان بنشينيد و ما بر روى ابر نشستيم و خود آن جناب بر ابر ديگرى سوار شد و به باد فرمان داد تا اين كه به آسمان پرواز كرديم و زمين را همانند درهمى مشاهده مى كرديم . سپس در كمتر از يك چشم به هم زدن ، ما را در خانه اميرالمؤ منين (ع ) پياده كرد. زمان رسيدن ما به مدينه ظهر بود و مؤ ذن اذان مى گفت و اين در حالى بود كه وقتى از مدينه بيرون رفتيم ، هنگام بالا آمدن خورشيد بود. گفتيم عجبا! ما در كوه قاف بوديم كه در فاصله 5 سال راه بود و در طى پنج ساعت از روز، به مدينه بازگشتيم .

اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: به راستى ، اگر من اراده نمايم كه تمام دنيا و آسمان هاى هفت گانه را در كمتر از يك چشم به هم زدن زير پا بگذارم به سبب آنچه كه از اسم اعظم نزد من است ، چنين خواهيم كرد. عرضه داشتيم : به خدا قسم ، شما آيه بزرگ خدا و معجزه روشن او بعد از برادر و پسر عمويت هستى .

 

بحارالانوار، ج27، ص33.

مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر، سيد هاشم بحرانى،ج1 ،ص522.

البرهان في تفسير القرآن‏،  سيد هاشم ‏بحرانى، ج3،ص676.

و…  .

 نظر دهید »

فضائل الکریم

10 تیر 1394 توسط hosna

روايت شده كه مردم در زمان امير المؤمنين على عليه السّلام گفتند: از امام حسن سخنرانى و دانشى بظهور نرسيده است؟ اين مقاله بگوش على عليه السّلام رسيد، آن بزرگوار به امام حسن فرمود:


اى پسرك عزيز من! مردم درباره تو چيزهائى ميگويند كه بر خلاف واقع است، پس تو هم برو بالاى منبر، سخنرانى كن و بياناتى ايراد نما تا مردم بشنوند!.


آنگاه امام حسن عليه السّلام بالاى منبر رفت، حمد و ثناى خدا را بجاى آورد، مردم را يادآور نعمتهاى خدا كرد و فرمود: أيّها الناس حقّا كه امير المؤمنين على عليه السّلام باب حطّه بنى اسرائيل است «1» هر كس داخل آن شود در امان خواهد بود، على عليه السّلام نظير كشتى نوح است، كسى كه خود را بآن برساند نجات خواهد يافت و كسى كه تخلّف نمايد غرق و هلاك خواهد شد، خدا كسى را (از على) دور نكند مگر آن كسى كه در راه تاريك و گمراهى ميرود، آنگاه از منبر فرود آمد.


بعد از آن على عليه السّلام بلند شد، ميان دو چشم امام حسن را بوسيد و اين آيه را تلاوت كرد:
«ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»( سوره آل عمران/ 30)  يعنى فرزندانى كه بعضى از آنان از بعض ديگرند و خدا شنونده و دانا است‏».

امام حسن عليه السّلام از لحاظ خلقت و اخلاق شبيه‏ترين مردم بود برسول خدا صلى اللّه عليه و آله.


ترجمه إثبات الوصية؛  على بن حسين مسعودى -  محمد جوادنجفى

 نظر دهید »

پاداش دوستی امام حسن (ع)

08 تیر 1394 توسط hosna

در رجال كشى از ابو حمزه از امام محمّد باقر عليه السّلام روايت مي كند كه فرمود:

مردى از ياران امام حسن كه او را: سفيان بن ليلى مي گفتند در حالى كه بر شتر خود سوار بود نزد آن حضرت آمد، وى در حالى كه دامن لباس خود را گرفته بود نزد آستانه آن بزرگوار ايستاد و گفت:
السّلام عليك يا مذل المؤمنين! يعنى سلام بر تو، اى ذليل‏ كننده مؤمنين!

امام حسن عليه السّلام به وى فرمود:
پياده شو و تعجيل منماى! او پياده شد و شتر خود را در ميان خانه عقال كرد، آنگاه آمد تا نزد امام عليه السّلام رسيد، امام به او فرمود: چه گفتى!؟

گفت: گفتم: سلام بر تو اى ذليل‏ كننده مؤمنين.

امام حسن فرمود: به چه دليل اين سخن را ميگوئى!؟

گفت: تو عمدا امر خلافت اين امت را از گردن خود خلع نمودى و باين مرد طاغى و سركش واگذار كردى كه بر خلاف دستور خدا حكومت مى‏ نمايد.


امام حسن فرمود: من تو را از علت اينكه اين عمل را انجام دادم آگاه مى ‏نمايم.
من از پدرم على عليه السّلام شنيدم مي فرمود: پيامبر با عظمت اسلام صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:
روز و شب‏ها نمى ‏گذرند تا اينكه مردى كه داراى گلوئى گشاد و سينه‏ اى عريض باشد، ميخورد ولى سير نمى ‏شود متصدى امر خلافت اين امت شود، آن مرد معاويه است. علت صلح من با معاويه همين است.
چه باعث شد كه نزد ما آمدى؟

گفت: دوستى و حب تو.

فرمود: محض رضاى خدا؟

گفت: آرى.

فرمود: بخدا قسم هيچ بنده ‏اى ما را دوست ندارد و لو اينكه در ديلم اسير باشد مگر اينكه دوستى ما به نفع وى خواهد بود.

دوستى ما آنچنان گناهان را از بنى آدم فرو ميريزد كه باد برگ درختان را فرو ميريزد.

 

 

زندگانى حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام( ترجمه جلد 44 بحار الأنوار)

 

 نظر دهید »

پای درس امام مجتبی(ع)

08 تیر 1394 توسط hosna

يك روز امام حسن عليه السّلام از حمام خارج شد، شخصى به آن حضرت برخورد و گفت: طابَ استِحمامُك. يعنى:استحمام تو نيكو باد.

امام عليه السّلام در جوابش فرمود: اى احمق!  لفظ است در اينجا معنى ندارد!!

او گفت: طاب حَميمُك.

فرمود: آيا نميدانى كه معناى كلمه حميم عرق است.

وى گفت: طاب حَمّامُك.

فرمود: اگر حمام رفتن من نيكو شود چه فائده ‏اى دارد؟  بلكه بايد بگوئى:  طَهُرَ ما طابَ مِنك و طابَ ما طَهُرَ مِنك‏.

 يعنى پاكيزه باد آنچه كه از تو طيب است و طيب باد آنچه كه از تو پاكيزه است.


زندگانى حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام( ترجمه جلد 44 بحار الأنوار)

 نظر دهید »

پای درس امام مجتبی(ع)

08 تیر 1394 توسط hosna


در فروع كافى از امام جعفر صادق عليه السّلام روايت می كند كه فرمود:

مردى به مرد ديگرى كه خدا پسرى به او عطا كرده بود گفت: قدم اين سوار مبارك باد!

امام حسن عليه السّلام به وى فرمود: تو از كجا ميدانى كه اين نوزاد سوار يا پياده خواهد بود!؟

گفت: فدايت شوم پس چگونه تبريك بگويم؟

فرمود: بگو: خداى بخشنده را شكر، قدم اين نوزادى كه به تو بخشيده مبارك باد، اميد است فرزندى قوى شود و نيكوكارى او نصيب تو گردد.



زندگانى حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام( ترجمه جلد 44 بحار الأنوار)

 نظر دهید »

یاران امام حسن(ع)چه کسانی بودند؟

08 تیر 1394 توسط hosna

 


در كتاب مناقب مينويسد:

اين گروه، از ياران امام حسن مجتبى عليه السّلام به شمار مي رفتند:

عبد اللَّه بن جعفر طيار، مسلم بن عقيل، عبد اللَّه بن عباس، حبابه والبيه دختر جعفر، حذيفة بن اسيد، جارود بن ابى بشر، جارود بن منذر، قيس بن اشعث بن سوار، سفيان بن ابى ليلاى همدانى (بسكون ميم) عمرو بن قيس مشرفى، ابو صالح كيسان بن كليب، ابو مخنف لوط بن يحيى ازدى (بفتح همزه و سكون زاء) مسلم بن بطين، ابو زرين مسعود بن ابى وائل، هلال بن يساف و ابو اسحاق ابن كليب سبيعى.

ما بقى ياران آن حضرت از اصحاب خصوصى پدرش حضرت امير عليه السّلام بودند. از قبيل:

حجر (بضم حاء و سكون جيم) رشيد (بضم راء و فتح شين) رفاعه، كميل، مسيب، قيس، ابن وائله، ابن حمق، ابن ارقم، ابن صرد، ابن عقله، جابر، دئلى، حبه، عبايه، جعيد، سليم، حبيب، احنف، اصبغ و اعور كه شماره آنان مقدور نيست.



زندگانى حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام( ترجمه جلد 44 بحار الأنوار)
 مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى- نجفى، محمد جواد

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12

أَحسَنُواالحُسنـــىٰ

باسلام واحترام مقدم میهمانان عزیز را به وبلاگ مذهبی « أَحسَـــنُـواالْحُسنـــىٰ » خوش آمد می گویم. نام این وبلاگ برگرفته از آیۀ زیبای 26 سوره مبارکۀ یونس(ع) ، و هدف از ایجادآن، اشاعه و نشر فرهنگ ومعارف اسلامی ،کلام وحی واهل بیت(علیهم السلام) می باشد. امیدوارم بنده را با نظرات ارزشمنــد خود یاری نمایید. ان شـــاءالله

موضوعات

  • همه
  • همه موضوعات
  • تفسیر
  • احادیث
  • حکایات
  • اخبارتشیع
  • شبهات
  • کتاب شناسی
  • درمحضرمولا امیرالمومنین ع
  • مناسبت ها
    • محرم الحرام
      • آیات حسینی
      • روز نگار عاشورا
      • پرسمان حسینی
      • احکام عزاداری
      • کرامات الحسین(ع)
      • پای درس امام حسین(ع)
      • فضایل ااحسین(ع)
      • اعمال محرم
      • امام حسین از دیدگاه اندیشمندان جهان
      • سبک تربیت فرزند حسینی
      • امام حسین از دیدگاه اهل سنّت
      • سیرۀ امام حسین در اندیشۀ شهداء
      • اشعار حسینی
      • حکایات
      • مداحی
    • صفرالمظفر
      • شهادت دُردانۀ حسین(ع)
      • اربعین حسینی
      • آثار وبرکات زیارت امام حسین(ع)
      • شهادت کریم اهل بیت(ع)
        • مناظرات حضرت
        • حکایات الکریم
        • کرامات الکریم
        • تربیت حسنی
        • واپسین روزها
      • رحلت رسول الله(ص)
        • واپسین لحظات
      • شهادت عالم ال محمد(ص)
        • سیرۀ رضوی
        • حکایات رضوی
    • ربیع الاول
      • پای درس امام عسکری(ع)
      • طلوع خورشید مکه
        • نظرمفتیان وهّابی پیرامون جشن میلاد نبی(ص)
        • نظر اهل سنت درجشن میلادنبی(ص)
    • ربیع الثانی
      • وفات کریمۀ اهل بیت سلام الله علیها
        • روایات درفضیلت زیارت
        • مختصری از تاریخچۀ حرم
        • احادیث منقول از حضرت معصومه(س)
        • کرامات الکریمه
        • چهل حدیث قم واهل قم
          • حضرت رسول(ص)
          • حضرت امیر المومنین(ع)
          • حضرت امام صادق(ع)
          • حضرت امام کاظم(ع)
          • حضرت امام رضا(ع)
          • حضرت امام هادی(ع)
          • حضرت امام عسکری(ع)
      • طلـــوع خورشیـــد یازدهم
      • سیدالکریم،حضرت عبدالعظیم(ع)
    • جمادی الاول
      • ولادت حضرت زینب(س)
      • بانوی بی نشان(ایام فاطمیه)
        • پرسمان فاطمی
        • درانتظار شهادت
        • احادیث فاطمی
        • حکایات وفضایل حضرت زهرا(س)
        • کتابشناسی فاطمی
        • آموزه های زندگانی حضرت زهرا(س)
    • جمادی الثانی
    • رجب المرجب
    • شعبان المعظم
    • رمضان الکریم
      • ضیافت الهی
      • قمرماه رمضان
      • اسرار عبادات
      • دلنوشته های ماه رمضانی
      • در محضر قرآن
    • شوال
      • شهادت
    • ذی القعده
      • عالم آل محمد(ع)
        • کرامات الرضویه
          • به روایت اهل سنت
          • به روایت شیعه
      • میلادشمس الشموس
        • پرسمان رضوی
      • شهادت جوادالائمه(ع)
        • پرسمان جوادالائمه(ع)
    • ذی الحجه
      • پیوند آسمانی
      • داستانهای صوتی حج
      • عید ولایت وامامت
      • روزمباهله ونزول آیه تطهیر
      • روز خانواده
      • میلاد امام هادی(ع)
    • هفته دولت
    • هفته دفاع مقدس
    • ویژۀ دهۀ فجر
    • بصیرت سیاسی، انتخابات
  • درمحضر بزرگان
    • پندها وآموزه ها
    • دستورات
    • توصیه ها
    • طنز
  • اشعار
  • آدینه موعود
  • تصاویر
  • طوفان جاهلیت
  • پرسش وپاسخ
  • اخلاقی-تربیتی
  • آیات طلایی
  • صادق آل محمد(ع)
    • *حکایات وکرامات امام صادق (ع)
    • *پای درس امام صادق (ع)
    • امام صادق(ع)وعلماءاهل سنت
    • روایات مهدوی امام صادق(ع)
    • شاگردان امام صادق(ع)
    • گنج های بزرگ دنیا از زبان امام صادق(ع)
    • جوانان درکلام امام صادق(ع)
    • وصیت ها
  • از وهابیت بیشتر بدانیم
    • کلیپ های دیدنی
  • آزمون پایان دوره
تاریخ روز

همراه با قــــرآن در بهار قــــرآن

آیه قرآن تصادفی

لبخندهای پشت خاکریز

مهدویت امام زمان (عج)

جستجو

پیوند ها

  • دختر فاطمه ام
  • عفاف وحجاب
  • رهبرمعظم
  • ولایت
  • موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر عج

ز یارت عاشورا

زیارت عاشورا

عکس

کد ِکج شدَنِ تَصآوير

آیه قرآن
  • هدیۀ صلوات شما به چهارده معصوم علیهم السلام هنگام خوندن مطالب صدقۀ جاریه ای باشدبرای روز مبادایتان .
  • تماس