تحليلى از صلح امام حسن (ع)
امّت و ملّتى كه صاحبان و وارثان حقيقى و راستين نهضت را رها كند و دچار گوساله پرستى شود و فريفته قد است گوساله هاى ريز و درشت سامرى گردد، شايسته خلافت جور و جهل و فقر و فلاكت فكرى و سياسى و اقتصادى و اجتماعى است …
سليم بن قيس گفت: حسن بن على عليه السّلام پس از صلح با معاويه به منبر شد و حمد و ثناى خداى به جاى آورد و فرمود: اى مردم! معاويه پنداشته كه من او را براى خلافت شايسته مى دانم و خود را شايسته خلافت نمى بينم! معاويه دروغ مى گويد.
من در كتاب خدا و فرموده رسولش به مردم سزاوارتر از خودشان هستم. به خدا سوگند! اگر مردم با من بيعت مى كردند و اطاعتم مى نمودند و ياريم مى كردند آسمان و زمين بركات خويش را بر آنان ارزانى مى داشت و تو اى معاويه در آن طمع نمى ورزيدى.
رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم فرمود: «امّتى كه سرنوشت و حكومت خويش را به فردى سپرد كه در ميان آن امّت فردى داناتر از وى باشد، هماره به قهقرا رود تا به ملتى گوساله پرست رسد».
بنى اسرائيل هارون را رها كردند و به گوساله روى آوردند در حالى كه مى دانستند هارون جانشين موسى است، و اين امت على را رها كردند و شنيدند كه رسول خدا در باره على عليه السّلام مى فرمود: «تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسى هستى به جز نبوت كه پس از من پيامبرى نيست». رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلم از قومش فرار كرد در حالى كه داشت آنان را به پرستش خداوند دعوت مى كرد و كارش به جايى رسيد كه گريخت و به غار پناه برد. اگر يارانى مى يافت فرار نمى كرد واگر من هم يارانى مى يافتم با معاويه بيعت نمى كردم.
هارون هنگامى كه قومش او را ناتوان ساختند و نزديك بود وى را بكشند عليه آنان يارانى نيافت، رسول خدا هم هنگامى كه از قومش گريخت عليه آنان يارانى نيافت، همين طور من و پدرم هنگامى كه امت، ما را رها كردند و با غير ما بيعت نمودند يارانى نيافتيم و اين سنن و امثال تاريخ است كه دارد تكرار مى شود.
اى مردم! در شرق و غرب جهان براى پيامبرتان جز من و برادرم فرزندى نخواهيد يافت.
* مصدر روايت: امام حسن بن على عليه السّلام.
* راوى: سليم بن قيس.
* زمان: سال 41 هجرى.
* مكان: مدينه.
منبع:تاریخ سیاسی صدر اسلام(ترجمه کتاب سلیم بن قیس)