در ميان كوچه ها
من كه چون گل در كف خارو خس افتاده ام
در ميان كوچه ها از نفس افتاده ام
گه چو زهرا مادرم مي شدم نقش زمين
گه چو بابايم علي، بوده ام خانه نشين
بين ره غير از خدا كس نمي داند چه شد
زنده پيش چشم من ماجراي كوچه شد
صادق آل اللهم زاده ي ثاراللهم
روز و شب خون مي چكد از دو چشمان ترم
كاش بودم پشت در، من به جاي مادرم
من به قربان تو و روي حكاكي شده
من بگردم دور آن چادر خاكي شده