از دست دادن دوسوم دين
امام علی علیه السلام:
من اءتى غنيا فتواضع له لغناه ، ذهب ثلثا دينه .
***
هر كس نزد توانگر وارد شود و به جهت توانگرى او فروتنى كند، دوسوم دين خود را از دست داده است .
نهج؛حكمت 228.
امام علی علیه السلام:
من اءتى غنيا فتواضع له لغناه ، ذهب ثلثا دينه .
***
هر كس نزد توانگر وارد شود و به جهت توانگرى او فروتنى كند، دوسوم دين خود را از دست داده است .
نهج؛حكمت 228.
امام علی علیه السلام:
الامانى تعمى اعين البصائر، و الحظ ياتى من لا ياتيه .
***
آرزوها، چشم دل ها را كور مى كند و بهره به جانب كسى مى آيد كه به سراغش نمى رود.
نهج البلاغه
(غيبت سخن پشت سر ديگرى است اگر راست باشد و اگر دروغ بود آنرا بهتان مى نامند، و آن از گناهان بزرگست، براى آنكه مفاسد آن بيش از سائر منهيّات است چون ضرر آن نوعى و زيان سائر معاصى غالبا شخصى است، لذا امام علی عليه السّلام در نهى آن تأكيد مى فرمايد):
پس (در جائيكه دوراناز معاصى و بى گناهان سزاوار نيست از ديگرى غيبت كنند) چگونه است حال غيبت كننده اى كه از برادر (هم كيش) خود غيبت كرده او را به گناهى كه مرتكب شده سرزنش نمايد (در صورتيكه چنين شخصى گناه كارى خود به غيبت سزاوارتر است)
پس اگر عين آن گناه را هم مرتكب نگشته طرز ديگرى نافرمانى خدا نموده (گناه ديگرى مرتكب شده است) كه بزرگتر از گناه برادرش مى باشد،
(پس از اين امام عليه السّلام بر سبيل پند و اندرز مى فرمايد:)
و بر نفس خود از گناه كوچك ايمن و آسوده مباش (و بچشم حقارت و كوچكى در آن ننگر)
كه شايد بر اثر آن معذّب و گرفتار باشى،
و بايد شكر از اجتناب گناهى كه ديگرى بآن مبتلى است او را مشغول سازد (و سپاسگزارى از اين نعمت باو مجال ندهد كه عيب ديگرى گويد).
***
نهج البلاغه ،خطبه 140
احذروا عباد الله عدو الله ! ان يعديكم بدائه ، و ان يستفزكم بندائه ، و ان يجلب عليكم بخيله و رجله . فلعمرى لقد فوق لكم سهم الوعيد، و اغرق اليكم بالنزع الشديد، و رماكم مكان قريب ، فقال : رب بما اغوبتنى لازينن لهم فى الارض و لا غوينهم اجمعين ، قذفا بغيب بعيد، و رجما بظن غير مصيب ، صدقه به ابناء الحميه ، و اخوان العصبيه ، و فرسان الكبر و الجاهليه .
***
اى بندگان خدا! مبادا دشمن خدا (شيطان ) شما را به درد خود گرفتار كند و با فرياد خويش شما را از جا بپراند و نگرانتان سازد و سواران و پيادگان خود را عليه شما فراهم آورد. به جان خودم سوگند، كه تير وعيد را بر چله كمان گذاشته و آن را به طرف شما سخت كشيده است و از نزديك به شما تيراندازى كرده و گفته است : پروردگارا! به سبب آن كه مرا گمراه كردى در روى زمين بدى ها را در نظرشان بيارايم و همگان را گمراه كنم .
او از آينده اى دور سخن گفت و گمان نادرستى را اظهار داشت ، اما فرزندان نخوت و برادران عصبيت و سواران گردنكشى و جاهليت دعوى او را راست از كار درآوردند.
نهج البلاغه
در كتب مختلف ، از راويان متعدّدى همانند سلمان فارسى ، عمّار ياسر، ابوذر غفارى ، عبداللّه بن مسعود، عبداللّه بن عبّاس و … آورده اند كه چون خداوند متعال ، مكّه را توسّط پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و فداكارى امام علىّ بن ابى طالب عليه السلام فتح كرد.
پيش از آن كه حضرت رسول صلوات اللّه عليه عازم و آماده جنگ هَوازن گردد، در حضور جمعى خطاب به علىّ عليه السلام نمود و اظهار داشت : اى علىّ! برخيز و به همراه اصحاب در گوشه اى از قبرستان بقيع وارد شده و هنگامى كه خورشيد طلوع نمايد، با وى مكالمه كن و سخن بگو.
علىّ بن ابى طالب عليه السلام طبق دستور حضرت رسول صلوات اللّه عليه بلند شد و به همراه بعضى از اصحاب به قبرستان بقيع رفت و چون خورشيد طلوع كرد؛ آن را مخاطب قرار داد و گفت :
((السّلام عليك ايّها العبد الدّائر فى طاعة ربّه )).
و خورشيد جواب سلام حضرت علىّ صلوات اللّه عليه را اين چنين پاسخ گفت :
((و عليك السّلام يا اخا رسول اللّه و وصيّه و حجّة اللّه على خلقه )).
بعد از آن ، مولاى متّقيان علىّ عليه السلام به شكرانه چنين كرامت و عظمتى كه خداوند متعال عطايش فرموده بود سر بر خاك نهاد و سجده شكر به جاى آورد.
سپس حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله او را گرفت و بلند نمود و فرمود:
اى حبيب من ! تو را بشارت باد بر اين كه خداوند به ميمنت وجود تو بر ملائكه ؛ و بر اهل آسمان مباهات مى كند.
و پس از آن افزود:
شكر و سپاس مى گويم خدا را، كه مرا بر ساير پيامبران فضيلت و برترى بخشيد، همچنين مرا به وسيله علىّ بن ابى طالب كه سيّد تمام اوصياء است تأ ييد و يارى نمود.
(ينابيع المودّة : ص 166 و فضائل شاذان بن جبرئيل : ص 69، س 9)
همچنين امام باقر عليه السلام به نقل از جابر بن عبداللّه انصارى فرمود: خورشيد هفت مرتبه با حضرت علىّ عليه السلام سخن گفت و تكلّم كرد.
(نويسنده كتاب الصراط المستقيم : ج 1، ص 204، س 17 به طور مفصّل مراحل هفت گانه را بيان نموده است .)
*** أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا قَدْ أَصْبَحْنَا فِي دَهْرٍ عَنُودٍ وَ زَمَنٍ كَنُودٍ يُعَدُّ فِيهِ الْمُحْسِنُ مُسِيئاً وَ يَزْدَادُ الظَّالِمُ فِيهِ عُتُوّاً لَا نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا وَ لَا نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا وَ لَا نَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّى تَحِلَّ بِنَا فَالنَّاسُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَصْنَافٍ مِنْهُمْ مَنْ لَا يَمْنَعُهُ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَهَانَةُ نَفْسِهِ وَ كَلَالَةُ حَدِّهِ وَ نَضِيضُ وَفْرِهِ وَ مِنْهُمْ الْمُصْلِتُ لِسَيْفِهِ وَ الْمُعْلِنُ بِشَرِّهِ وَ الْمُجْلِبُ بِخَيْلِهِ وَ رَجْلِهِ قَدْ أَشْرَطَ نَفْسَهُ وَ أَوْبَقَ دِينَهُ لِحُطَامٍ يَنْتَهِزُهُ أَوْ مِقْنَبٍ يَقُودُهُ أَوْ مِنْبَرٍ يَفْرَعُهُ وَ لَبِئْسَ الْمَتْجَرُ أَنْ تَرَى الدُّنْيَا لِنَفْسِكَ ثَمَناً وَ مِمَّا لَكَ عِنْدَ اللَّهِ عِوَضاً وَ مِنْهُمْ مَنْ يَطْلُبُ الدُّنْيَا بِعَمَلِ الْآخِرَةِ وَ لَا يَطْلُبُ الْآخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنْيَا قَدْ طَأْمَنَ مِنْ شَخْصِهِ وَ قَارَبَ مِنْ خَطْوِهِ وَ شَمَّرَ مِنْ ثَوْبِهِ وَ زَخْرَفَ مِنْ نَفْسِهِ لِلْأَمَانَةِ وَ اتَّخَذَ سِتْرَ اللَّهِ ذَرِيعَةً إِلَى الْمَعْصِيَةِ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَقْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْكِ ضُئُولَةُ نَفْسِهِ وَ انْقِطَاعُ سَبَبِهِ فَقَصَرَتْهُ الْحَالُ عَلَى حَالِهِ فَتَحَلَّى بِاسْمِ الْقَنَاعَةِ وَ تَزَيَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَةِ وَ لَيْسَ مِنْ ذَلِكَ فِي مَرَاحٍ وَ لَا مَغْدًى وَ بَقِيَ رِجَالٌ غَضَّ أَبْصَارَهُمْ ذِكْرُ الْمَرْجِعِ وَ أَرَاقَ دُمُوعَهُمْ خَوْفُ الْمَحْشَرِ فَهُمْ بَيْنَ شَرِيدٍ نَادٍّ وَ خَائِفٍ مَقْمُوعٍ وَ سَاكِتٍ مَكْعُومٍ وَ دَاعٍ مُخْلِصٍ وَ ثَكْلَانَ مُوجَعٍ قَدْ أَخْمَلَتْهُمُ التَّقِيَّةُ وَ شَمَلَتْهُمُ الذِّلَّةُ فَهُمْ فِي بَحْرٍ أُجَاجٍ أَفْوَاهُهُمْ ضَامِزَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ قَرِحَةٌ قَدْ وَعَظُوا حَتَّى مُلُّوا وَ قُهِرُوا حَتَّى ذَلُّوا وَ قُتِلُوا حَتَّى قَلُّوا فَلْتَكُنِ الدُّنْيَا فِي أَعْيُنِكُمْ أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ وَ قُرَاضَةِ الْجَلَمِ وَ اتَّعِظُوا بِمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ قَبْلَ أَنْ يَتَّعِظَ بِكُمْ مَنْ بَعْدَكُمْ وَ ارْفُضُوهَا ذَمِيمَةً فَإِنَّهَا قَدْ رَفَضَتْ مَنْ كَانَ أَشْغَفَ بِهَا مِنْكُمْ ***
از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است (در شكايت از اهل زمان خود):
* اى مردم، ما صبح كرديم (واقع شده ايم) در روزگارى كه (مردم آن) ستمكار و كفران كننده نعمت هستند، نيكوكار در آن بدكار شمرده ميشود، و ظالم نخوت خود را مى افزايد،
* از آنچه كه مى دانيم بهره اى نبريم (بر وفق علم خود عمل نمى كنيم) و از آنچه را كه نمى دانيم نمى پرسيم، و (بر اثر نادانى و نخوت) از بلاى بزرگ نمى ترسيم تا اينكه بما وارد شود، پس
* (به عاقبت كار خود فكر نمى كنيم تا آنگاه كه به بدبختى و بيچارگى مبتلى گرديم، در اين زمان) مردم بر چهار صنفند: اوّل كسى است كه او را از فتنه و فساد منع نمى كند مگر بيچارگى و كندى شمشير و كمى مال او.
* دوّم كيست كه شمشير از غلاف كشيده و شرّ خود را آشكار ساخته سواره و پياده (لشگريان) خويش را گرد آورده، براى فتنه و فساد خويشتن را آماده نموده، دينش را تباه كرده (از دست داده) است براى متاعى كه به غنيمت بربايد، يا براى سوارانى كه پيشرو خود قرار دهد (براى اظهار تبختر و بزرگى) يا براى منبرى كه بر آن بر آيد (و بمردم پيشوائيش را نمايش دهد)
* و بد تجارتى است كه خود را و بهشتى كه خداوند آنرا براى تو قرار داده بفروشى و به بهاى آن دنيا را بگيرى.
* سوّم كسى است كه دنيا را بعمل آخرت (تظاهر به عبادت و بندگى) مى طلبد و آخرت را بعمل دنيا (زهد و تقوى و عبادت حقيقىّ) خواهان نيست،
* خود را با وقار و طمأنينه نشان مى دهد (مانند پرهيزكاران تواضع و فروتنى از خود ظاهر نموده) و گام خويش را نزديك بهم گذارده (مانند مردم بى اذيّت و آزار در راه رفتن آهسته آهسته قدم بر مى دارد) و (براى عبادت و بندگى) دامن جامه اش را جمع كرده بسرعت تمام راه مى رود، و خود را براى امين قرار دادن و مورد وثوق گشتن (نزد مردم بزهد و تقوى) آراسته نموده، و پرده خداوند (راه دين و شريعت) را وسيله معصيت قرار داده (خود را بلباس دين جلوه داده با حيله و تزوير براى صيد متاع دنيا و جلب مال و دارائى در راه مردم دام افكنده).
* چهارم كسى است كه بر اثر حقارت و پستى و نداشتن وسيله اى كه بمقام رياست برسد از خواستن آن مقام خانه نشين گرديده است
* و چون دسترسى به آرزوهاى خود ندارد بهمان حالى كه مانده خويش را قانع نشان داده بلباس اهل زهد و تقوى زينت مى دهد، و حال آنكه نه در اندرون خود كه شب آرام مى گيرد و نه در بيرون كه روز بسر مى برد (هيچ وقت) اهل قناعت و زهد نيست.
* و مردانى چند باقى مانده اند كه ياد روز باز پسين چشمهاى ايشان را (از لذّات دنيا) پوشانده است، و از بيم آن روز اشكشان جارى است، پس بعضى از آنها رانده و رميده اند (بر اثر انكار منكر يا مشاهده كارهاى ناشايسته از ميان مردم بيرون رفته يا منزوى شده اند) و جمعى ترسناك و خوار، و برخى خاموش و دهن بسته مانده اند (كه نمى توانند حقّ را آشكار كنند) و بعضى از روى اخلاص و راستى (مردم را براه حقّ) دعوت ميكنند (يا آنكه خدا را از روى اخلاص خوانده آمرزش مى طلبند) و گروهى (بر اثر جور ستمكاران) اندوهگين و رنجورند،
* و تقيّه و پنهان شدن (از دشمنان) ايشان را گمنام كرده (بطوريكه هيچكس آنها را نمى شناسد) و ذلّت و خوارى آنان را فرا گرفته، پس ايشان در درياى شور فرو رفته دهانشان بسته و دلشان زخمدار است، و مردم را پند داده اند تا اينكه ملول و رنجيده شدند (چون به سخنان آنها گوش نداده اعتنائى بايشان ننمودند) و بر اثر مغلوبيّت ذليل و خوار گشته كشته گرديدند تا اينكه كم شدند،
* پس بايد دنيا (ئى كه رفتارش با نيكان چنين بوده) در نظر شما كوچكتر باشد از تفاله برگ درخت سلم (درختى است در بيابان كه برگ آن در دبّاغى بكار مى رود) و از خرده ريزه اى كه از مقراض مى افتد (هنگام مقراض كردن پشم گوسفند و مانند آن) و پند گيريد (تنبيه شويد) از احوال پيشينيان (رفتند و به جزاى اعمالشان رسيدند) پيش از آنكه آيندگان از حال شما پند گيرند، و رها كنيد دنيا را كه مذموم و ناپسنديده است، زيرا دنيا به كسيكه بيش از شما بآن علاقه و دوستى داشته وفاء ننموده
(سيّد رضىّ فرمايد:) مى گويم: نادانى، اين خطبه را به معاويه نسبت داده، و شكّ و ريبى نيست در اينكه اين خطبه از سخنان امير المؤمنين عليه السّلام است، و كجا برابرى ميكند مرتبه طلا با خاك و مرتبه آب شيرين با آب شور و دلالت نموده بر درستى اين سخن راهنماى ماهر و تشخيص داده آنرا مشخّص بينا: عمرو ابن بحر جاحظ كه اين خطبه را در كتاب «بيان و تبيين» بيان كرده و كسيرا كه آنرا به معاويه نسبت داده نام برده پس از آن گفته: اين خطبه بكلام علىّ عليه السّلام شبيه تر و به روش آن حضرت در تقسيم مردم و شمردن اصناف ايشان و خبر دادن از احوال آنها: مغلوبيّت، خوارى، تقيّه و خوف لايقتر و سزاوارتر است، (و نيز در آن كتاب) گفته: ما معاويه را در كجا يافتيم كه در كلام خود راه زهّاد پيش گيرد و به روش بندگان خدا رفتار نمايد